در عرفان شیعی راهی که به ولایت الهی میرسد، از راه ولایت اهل
بیت(علیهمالسلام) است.
علاوه بر این در عرفان شیعی باید به همه احکام و دستورات
شریعت عمل شود،
و در طریقت نیز از ولای این خاندان بگذرد و از آن تجاوز نکند و
تنها همین را مسیر راه قرار بدهد،
زیرا در روایات ولایت امیرمؤمنان(علیهالسلام) صراط مستقیم معرفی شده است.[1][1]
انسان، هم باید به احکام ظاهری عمل کند و همه عبادات یا
معاملات او
بر اساس شریعت باشد و هم در مسئله ء رهبری، از ولایت خاندان
پیامبر
صلوات اللّه و سلامه علیه تجاوز نکند و آن را مسیر راه قرار دهد،
چون حصن ولایت:
«ولایة علی بن أبیطالب حصنی»[2][2] دالان ورودی
حصن مهمتری است: «کلمة لا إله إلاّ اللّه حصنی».[3][3]
بنابراین، عرفان شیعی در مسیر دین و ولایت حرکت میکند؛
یعنی به آنچه آیه شریفه ﴿ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا﴾[4][4] و حدیث شریف ثقلین[5][5] بیان کرده اند، عمل میکند.
[1][1] ـ بحار الانوار، ج 39، ص 246.
2 ـ همان، ج 49، ص 127.
3 ـ سوره حشر، آیه 7.
4 ـ قال
النبیصلی الله علیه و آله و سلم: «إنّی تارک فیکم الثقلین ما إن
تمسّکتم بهما لن
تضلّوا، کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و إنّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»
(وسائل الشیعه، ج 27، ص 33؛ الدر المنثور، ج 7، ص 349).
آنچه که در این مجموعه از نظر میگذرد چهار نوشتار مختصر استکه ناظر به اندیشه و بینش عرفانی و فلسفی امام خمینی میباشدکه ذیلا گزارش گذرا از آنها ارائه میگردد.1-امام خمینی، در سلسله شارحان ابن عربی این نوشتار کوتاهکه به عنوان درامد این مجموعه در نظر گرفته شده،نخست سیر تکوین و بسط مکتب عرفانی شیخ اکبر محی الدین ابن عربیرا از نگاه گذرانده و به شاخص ترین شارحان و مروجان این مکتب اشاره کردهو انگاه با تاملی افزون در اوج دوباره ای که مدرس عرفانی ابن عربی در یک قرن اخیر داشته ,جایگاه امام خمینی به عنوان یکی از بزرگترین مدرسان عرفانوشارحان اندیشه ابن عربی را در این سلسله مورد توجه قرار داده است.موضوع این نوشتار از آن رو میتواند با اهمیت باشد که تاکنون علی رغم اذعانو باوری که به برجستگی و ویژگی شخصیت عرفانی ایشان وجود دارد ،مطالعه مستند و قابل اعتنایی در این خصوص صورت نگرفتهو بیم ان میرود که با فاصله گرفتن از مبدا زمانی حیات زمینی آن گرامی،فقدان منابع دست اول، از امکان چنین تامل ومطالعه ای بکاهد.اشارات مختصری که دراین مقاله کوتاه رفته با این امید بود کهدر انگیزش چنین مطالعاتی سهیم باشد.2-نظری به اندیشه عرفانی امام خمینی این مقاله که اندکی از اندازهمعمول مقالات فراتر رفته، با سیری در مهمترین آثار عرفانی امام رهسعی کرده است تا با گزینش موضوعاتی خاص و تبیین آراء و انظار مطرح شدهپیرامون آنها به تشکیل عناصری کمک کند که میتوانند در ترسیمطرح کلی جهان بینی عرفانی امام خمینی (ره) موثر واقع شوندو در عین حال دور نمائی از روش و اندیشه ایشان در تفسیر کتاب الهیو نیز پاره ای از بحث انگیزترین و اصلی ترین موضوعات مطرح در حوزه عرفان نظری ارائه نماید.بدون تردید کاستی های این نوشتار قابل انکار نیستلیک در ظرف زمانی ای که این مقاله نگاشته شد و هنوز کمتر از یکسالاز ارتحال جانسوز ان عزیز می گذشت و نیز در نسبت با هدفی که اصل نوشتار تعقیب می نمود،یعنی فتح باب آشنایی و تحقیق در اندیشه های عرفانی امام،میتوان ان را تلقی به قبول کرد.3-سفر عشق در سالهای 70-69 نگارنده برا ی جمعی از طالبان معرفت و تشنگان حقیقت،متن رساله ارزشمند مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه را به بحث گذاردو به همین موازات ترجمه، همراه با توضیحات و تعلیقات آن را آغاز نمودولی متاسفانه آن جلسات به دلائلی ادامه نیافت و ترجمه و شرح مذکور نیزبا وجود انکه مقدار زیادی از ان انجام پذیرفته بود نا تمام ماند.قسمت پایانی، اختصاص به شرح و نقد سفرهای چهار گانه عرفانی داردو با توجه به اهمیت این موضوع و نقادی ای که امام بر نظریه شیخ مشایخو استاد اساتید خویش، یعنی آقا محمد رضا قمشه ای داشته استانتشار جداگانه آن مورد توجه قرار گرفت. امام خمینی، دراین بخش از رساله،با وجود اختصار آن، نکات مهمی را بیان نموده که بس عمیق و پر سخن است.نگارنده در تشریح گفتار ایشان سعی کرده تا ضمن آنکه از مرز اختصار خارج نشودنظریه حکیم قمشه ای و نقد امام بر آن را برای مخاطب روشن ساختهو در عین حال با ارائه داوری و محاکمه ای سریع زمینه تامل را در وی برانگیزد.4-ریشه های تفکر آرمانخواهی امام خمینی هماره بارزترین و مهمترین وصفیکه مردان بزرگ و نخبگان جامعه و تاریخ را با آن شناسانده و احیاناً می ستایند،آرمانخواهی آنها و طرحی است که برای جهان برتر عرضه میکنند.درجهان امروز، با سیطره فلسفه های تجربی در دنیای غرب، سعی شده تااندیشه آرمانگرایی را با پرسش و ابهام مواجه سازند.با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، این حرکت، موج و اوج تازه ای گرفتو تحریف گونه، آرمانخواهی را به معنای ذهنیت گرایی و واقعیت گریزیتعریف نمودند. هدف این مقاله آشنایی خواننده با مبانی معرفتی این اندیشهدر حوزه تفکر اسلامی و کارامدی ان در پیشبرد اهداف انسانی فردو جامعه و ارائه مهندسی اجتماعی میباشد.امام خمینی به عنوان یکی از مصادیق بارز آرمانگرایان در عصر حاضر،علاوه بر تبیین عقلانیت این اندیشه، شدن و امکان عینینت آن را به اثبات رسانید،از این رو دست یابی به هدف یاد شده با نگاه به آراء و انظار ایشان دنبال شده است.این نوشتار نیز اگر در حد طرح موضوع و فتح باب چنین مطالعات ضروری ای ملاحظه شود, میتوان آنرا پذیرفت. |
تعالیم اشو
اصول مکتب اشو
1-عشق
مرحله ی اول عشق
مرحله ی دوم عشق
مرحله ی سوم عشق
مرحله ی چهارم عشق
2-نفس سم است
3-نفی ذهن
4-درون
5-مراقبه
6-هفت بدن ، هفت چاکرا
نقد اشو
فرقه های شبه عرفانی
یوگا یک روش منظم ذهنی است و هنگامی صورت می پذیرد که یوگی تلاشی مضاعف برای نیرو بخشیدن به اراده و فکرش انجام
دهد تا اندیشه اش از آلودگی ها پاک شده ، به توجه کامل دست یابد . البته یوگا سابقه ای طولانی دارد اما از آنجا که امروزه ظهوری جدید و دامنه دار پیدا کرده با عنوان یک فرقه ی نوظهور و شبه عرفانی از آن یاد می شود .
یوگا از ریشه ی یوج به معنای پیوستن ، مهار کردن و جفت کردن مشتق شده است و معادل آن در فارسی "یوغ" است .
یوگا دارای شش نوع است و به شش شاخه هم تقسیم می شود :
در این نوع یوگا آگاهی درونی فقط از طریق به زبان آوردن اصوات و جملات و کلمات که منتره گفته می شود حاصل می شود . پیروان این نوع یوگا اعتقاد دارند که ذکر منتره سبب تمرکز فرد برای تعالی می شود .
این رشته ی یوگا بر اساس سکوت و آرامش دست یافتنی می شود . در این روش فرد باید گذشته و همینطور آینده را فراموش کند تا به آرامش مورد نظر دست یابد .
در این روش ، فرد باید با مراقبه به مبدأ هستی توجه کرده تا به علم و معرفت دست یابد .
این یوگا مرکز انرژی انسان را فعال می کند تا فرد از نیروی نهفته ی خود برای تعالی بهره مند گردد .
راجا یوگا نوعی مراقبه ی علمی است که مراتبی برای آن متصور شده اند .
پاتانجلی نام حکیمی است که در قرن دوم میلادی می زیسته است . پاتانجلی رساله ای نوشته به نام یوگا سوتره و در آن هشت مرحله برای یوگا برشمرده که هر مرحله باید پس ازعبور از مرحله ی قبلی صورت بگیرد . پاتانجلی هدفش از نگارش این مراحل هشت گانه این بوده که جسم ، مطیع روح شود و نفس نیز پاکیزه گردد .
پیروان یوگا معتقدند که انسان هفت بدن دارد :
بدن مادی یا فیزیکی ، بدن اثیری یا اتری ، بدن ستاره ای یا احساسی یا اختری ، بدن ذهنی ، بدن روحانی ، بدن کیهانی و بدن نیروانی . هر یک از این بدن ها دارای فرکانس های خاصی است به هر میزان که از بدن مادی به سمت بدن نیروانی برویم فرکانس های انرژی آن بیشتر می شود . و هنگامی که انسان به از انرژی بالاتری برخوردار شد از آگاهی افزون تری نیز بهره مند می گردد .
اصطلاح نادی در زبان سانسکریت به معنای نی ، رگ یا سیاهرگ است . پس نادی ها در یوگا مجموعه ی نازکی از شریان هاست که وظیفه اش انتقال انرژی زندگی به سایر بخش های بدن است .
چاکراها هم مراکزی از انرژی هستند که از تقاطع دو کانال انرژی به نام آیدا و پینگالا شکل می گیرند . در واقع چاکراها ، امواجی را که با فرکانس های خودشان همخوانی دارند می گیرند و مانند آنتن عمل می کنند . چاکراها روزنه هایی هستند که ما را به دنیای نامحدود آنها وصل می کنند ، انرژی ها را به دور و برشان می فرستند و هاله ی بدن را بوجود می آورند . چاکراها هم مثل بدن های هفت گانه ، به هفت نوع تقسیم می شوند .
مهم ترین فوایدی که برای یوگا گفته اند عبارت است از :
کاهش برخی کمردرد ها ، سردرد ها ، کاهش فشار خون ، جلوگیری از مشکلات استخوانی ، تنگی نفس و...
کاهش برخی از بیماری های روحی روانی ، دوری از هیجانات و بی قراری ها و پریشان حالی ها و...
کاهش برخی مشکلات مانند ایجاد نشاط برای سالمندان ، کنترل خشم ، رفع مشکلات زناشویی ، تقویت قدرت تجسم در خردسالان و...
از بین بردن تنش هایی به علت زندگی ماشینی بوجود آمده ، کاهش استرس کار ، افزایش قدرت مقابله با مشکلات گوناگون شغلی و...
دکتر محمد تقی فعالی استاد عرفان اسلامی در نقد و بررسی این آیین و اینکه یوگا چه ارتباطی با عرفان دارد ، بحث جامعی دارد که در اینجا عین مطالب ایشان را با عنوان "یوگا را با عرفان چه کار ؟ " نقل می کنیم :
گیریم تمام اصول و راهکارهای یوگا درست باشد ، در این صورت آنچه ما در اختیار داریم یک سلسله تکنیک های پیچیده و بعضاً بسیار سخت و دشوار است .
این تکنیک ها و تمرین ها را در کتاب های مختلف می توان یافت . در این زمینه به زبان فارسی صدها صفحه مطلب وجود دارد که البته میان آنها تفاوت ها و گاه تناقض هایی هم به چشم می خورد .
این تکنیک ها و تمرین ها که امروز در کلاس های مختلف یوگا آموزش داده می شود ، به دنبال اهداف و منافعی است که قبلاً به آنها اشاره شد .
پرسش مهمی که در اینجا به ذهن می رسد این است که یوگا را با عرفان چه کار ؟ فواید و آثاری که عمدتاً برای یوگا مطرح می شود فواید جسمی ، عصبی و حداکثر ذهنی است .
امروزه بسیاری از یوگیست ها از یوگا توقعی جز داشتن اندامی متناسب ، درمان بعضی بیماری ها ، کاهش اختلالات روحی روانی ، رهایی از خشم ، کاهش افسردگی ، کاهش دردهای زایمان ، لاغر شدن و داشتن صورت زیبا ندارند .
اگر فرض کنیم این توقعات و انتظارات از ورزش های یوگا دست یافتنی باشد ، پرسش این است که این امور با عرفان چه ارتباطی دارد ؟ عرفان مؤلفه های خاصی دارد مؤلفه هایی از قبیل تقرب به خدا ، یکسو نگریستن ، یکسان زیستن ، رهایی از دنیا ، زمان و مکان ، یافتن راهی برای دریافت مستقیم حقیقت به نام مکاشفه ، توجه به باطن و درون جهان و انسان ، استفاده از ریاضتی که بر اساس شریعت باشد و در نهایت ، یافتن آرامشی که با اعتماد به قدرت و علم بی پایان الهی حاصل شود .
حال اگر این عناصر در مکتبی وجود داشت ، آن مکتب عرفانی است ؛ در حالی که یوگا از بسیاری از این مؤلفه ها خالی است ؛ بنا بر این باید حد آن را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود . یوگا یا نوعی ورزش ذهنی است یا روشی برای تعادل ذهن و جسم یا راهکاری برای دستیابی به آرامش جسمی و ذهنی .
هیچ یک از این تعاریف ، عرفان نیست .عرفان تقرب به خداست و یوگا راهی برای تقرب به خدا نیست . راه خدا با یوگا به دست نمی آید ؛ راه خدا با تکنیک ها و تمرین هایی که محور آن آثار و فواید جسمی و ذهنی است حاصل نمی شود ؛ پل ارتباط با خدا از یوگا نمی گذرد .
از سویی دیگر ، محور تمامی تکنیک ها و فرمول های یوگا ، کار با جسم و کالبد فیزیکی است . در حالی که نخستین قدم عرفان ، بریدن از جسم و ماده است و این همان چیزی است که در تعالیم دینی از آن به "انقطاع" تعبیر می شود و شریعت راهکاری است برای رسیدن به این مقصود بلند .
یوگا با ماده است و عرفان بریدن از ماده . بنابراین یوگا و عرفان به معنای واقعی و راستین از جمله امور پارادوکسیکال است .
موضوع رساله ی "مشکات الانوار" آن گونه که غزالی گوید عبارت از اسرار انوار الهی همراه با تأویل
است که ظواهر آیات و اخبار به آن اشاره دارد .
مانند آیه ی "الله نور السموات و الارض" و روایت رسول خدا (ص) : "انّ لله سبعین حجابا من نور و ظلمه"
غزالی دارای نظریه ی فلسفی - اشراقی است که تلاش می کند تا در پرتو آن به تأویل آیه ی نور و
حدیث حُجُب بپردازد . یعنی وی در صدد آن نیست که آیه و حدیث را تنها بنا بر ظاهر آن ها مورد استفاده
قرار دهد ، بلکه به بحث در باره ی اسرار الهی ای می پردازد که در خود پنهان داشته اند .
البته غزالی در روش خاص خود به تأویل می پردازد همان روشی که به تفصیل در رساله ی مشکات الانوار
از آن یاد کرده است .
زندگی نامه علامه حسن زاده آملی
شیخ عارف، کامل مکمّل، واصل به مقام منیع قرب فریضه، حضرت راقی به قله های معارف الهی، و نائل به قلّه بلند و رفیع اجتهاد در علوم عقلیه و نقلیه، صاحب علم و عمل، و طود عظیم تحقیق و تفکیر، حِبر فاخر و بحر زاخر و عَلَم علم، عارف مکاشف ربانّی، فقیه صمدانی عالم به ریاضیات عالیه از هیئت و حساب و هندسه، عالم به علوم غریبه و متحقق به حقائق الهیه و اسرار سبحانیه، مفسِّر تفسیر انفسی قرآن فرقان، استاد اکبر، معلم اخلاق، مراقب ادب مع الله و مکمل نفوس شیّقه الی الکمال، آیه الله العظمی حضرت علامه ذوالفنون جناب حسن بن عبدالله طبری آملی (حفظه الله تعالی) که به «حسن زاده» شهرت دارند، در اواخر سال 1307 هجری شمسی در روستای ایرای لاریجان آمل متولد و در حجر کفالت و تحت مراقبت پدر و مادری الهی، بزرگوار و اهل یقین، تربیت و از پستان پاک مادری عفیفه صدیقه طاهره و پاک از ارجاس حین الولادهکه پستان معرفت و اخلاص و صداقت بود، شیر نوشیدند و پرورش یافتند.
در حالی که شش ساله بودند، به مکتبخانه خدمت یک معلم روحانی شرفیاب شدند و پیش او خواندن و نوشتن یاد گرفتند و تعدادی از جزوات متداول در مکتبخانه های آن زمان را خواندند، تا اینکه در خردسالی تمام قرآن را به خوبی یاد گرفتند.
پس از آن وارد دوره ابتدایی شدند. تاریخ ورود حضرت استاد (حفظه الله تعالی) به مدرسه روحانی (حوزه علمیه) مهرماه سال 1323 هجری شمسی مطابق با شوال المکرم سال 1363 هجری قمری بود.
تحصیلات کتب ابتدائیه را که در میان طلّاب علوم دینیّه معمول و متداول است از نصاب الصبیان و رساله عملیه فارسی آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی (چون ایشان مرجع علی الاطلاق در آن زمان بودند) و کلیات سعدی، گلستان سعدی و جامع المقدمات و شرح الفیه سیوطی و حاشیه ملا عبدالله بر تهذیب منطق و شرح جامی بر کافیه نحو و شمسیه در منطق و شرح نظام در صرف، مطوّل در معانی و بیان و بدیع و معالم در اصول، تبصره در فقه و قوانین در اصول تا مبحث عام و خاص را در آمل که همواره از قدیم الدهر واجد رجال علم بوده، از محضر مبارک روحانیین آن شهر آیات عظام و حجج اسلام: محمد آقا غروی و آقا عزیزالله طبرسی و آقا شیخ احمد اعتمادی و آقا عبدالله اشراقی و آقا ابوالقاسم رجائی و غیرهم که همگی از این نشأه رخت بربسته اند و به ریاض قدس در جوار رحمت ربّ العالمین آرمیده اند، فرا گرفتند و نیز از حضرت آیه الله عزیزالله طبرسی تعلیم خط می گرفتند تا اینکه خود حضرتش در آمل چند کتاب مقدماتی را تدریس می کردند.
پس از آن در شهریور 1329 هجری شمسی به تهران آمدند و چند سالی در مدرسه مبارک حاج ابوالفتح (رحمه الله علیه) به سر بردند و باقی کتب شرح لمعه از عام و خاص قوانین تا آخر جلدین آنرا در محضر شریف مرحوم آیه الله آقا سید احمد لواسانی (رضوان الله تعالی علیه) درس خواندند.
و بعد از آن چندین سال در مدرسه مبارک مروی به سر بردند. و به ارشاد جناب آیه الله حاج شیخ محمد تقی آملی (قدس سره) به محضر مبارک علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (اعلی الله مقامه) رسیدند و آن بزرگوار چون پدری مهربان، سالیانی دراز در کنف عنایتش، همّ خویش را به تربیت و تعلیم ایشان مصروف داشت – به مدت 13 سال – و از فنونی چند دری بروی ایشان گشود.
از منقول تمام مکاسب و رسائل شیخ انصاری (قدس سره) و جلدین کفایه آخوند خراسانی (قدس سره) و پس از آن کتاب طهارت و کتابهای صلوه و خمس و زکات و حج و ارث جواهر را به صورت درس فقه خارج استدلالی محققانه، تا اینکه مطمئن شد و باور نمود که بر استنباط فروع از اصول تواناست. آنگاه حضرتش را به تصدیق مُنّه استنباط و قوه اجتهاد مشرف ساخت.
از معقول اکثر شرح خواجه طوسی (قدس سره) بر اشارات ابن سینا (قدس سره) و اکثر اسفار ملاصدرا (قدس سره) و کتاب نفس و حیوان و نبات و تشریح شفای شیخ الرئیس که از کتاب نفس تا آخر طبیعیات شفاء است. از تفسیر تمام دوره تفسیر مجمع البیان طبرسی از بدو تا ختم آن.
از کتب قرائت و تجوید:
شرح شاطبیه به نام «شراج المبتدی و تذکار المقری المنتهی» که شرح علامه شیخ علی بن قاصح عذری بر قصیده لامیه منظومه علامه شیخ قاسم بن فیره رعینی شاطبی در علم قرائات است. این قصیده 1375 بیت دارد که قافیه همه ابیات فقط «لام» است. مطلع این ابیات:
بَدَأتَ ببسم الله فی النّظم اوّلا
تبارک رحمانا رحیما و موئلاً
و مختوم این ابیات:
و تبدی علی اصحابها نفحاتها
بغیر تناهِ زربنا و قرنفلا
می باشد. شرح شاطبیه (در علم قرائات و معرفت قاریان) از کتابهای درسی بود که در مراکز علمی خوانده می شد و استاد علامه شعرانی (قدس سره) آنرا پیش پدرش خوانده بود.
از کتب ریاضی و نجوم:
1. رساله فارسی ملاعلی قوشچی در علم هیئت
2. شرح قاضی زاده رومی بر «الملخّص الهیه» از مؤلفات محمّد بن محمود خوارزمی چغمینی معروف به «شرح چغمینی».
3. استدراک بر تشریح الافلاک شیخ بهایی تألیف علامه شعرانی
4. کتاب «الاصول» مشهور به اصول اقلیدس صوری به تحریر خواجه طوسی که حاوی پانزده مقاله در حساب و هندسه است که همه مسائلش به براهین ریاضی مبرهن است.
5. اُکَرمالاناوس به تحریر خواجه طوسی
6. اُکَر ثاوذوسیوس در مثلثات و اشکال کروی به تحریرخواجه طوسی
7. شرح علامه خفری بر «تذکره فی الهیه» محقق طوسی در علم هیئت که شرحی استدلالی است بر مسائل هیئت. بعد از تعلّم شرح خفری بر تذکره به زیج بهادری که اتمّ و ادقّ و اجدّ زیجات است، پرداختند.
8. تعلیم کتاب کبیرمجسطی تألیف بطلیموس قلوذی به تحریر طوسی در علم هیئت است و شریفترین مصنف در این علم است و نیز مقصد اسنی و مطلب اعلی و نهایه النهایات در درس هیئت استدلالی می باشد، همانگونه که شرح خفری یاد شده و اُکَر ثاوذسیوس و اُکَر مالاناوؤس و کتاب «الکره المتحرکه» تألیف اوطوقوس به تحریر خواجه طوسی و رساله قسطابن لوقا در عمل به کره ذات الکرسی و نظایر این کتاب از متوسطات و اصول اقلیدس و کتابهای پایین تر از آن در حساب و هندسه و هیئت از بدایات در این رشته طبق مراتب درجاتی که نزد اهل هیئت معمول است می باشند.
9. استخراج تقویم نجومی که چهار سال تعلیم آن در محضر علامه شعرانی طول کشید حضرت استاد علامه حسن زاده (مدّ ظله العالی) به غوص در مسایل آن تا آنجا متبحر شدند که بر استخراج آن متمهّر گشتند و آنرا به طور کامل شرح کردند که هنوز چاپ نگشته است. از این زیج نه سال استخراج تقویم کردند که چاپ و منتشر شد.
در عمل به آلات رصدی:
اسطرلاب و ربع مجیّب به نحو کمال و معرفت آلاتی که در کتابهای یاد شده مذکور است.
از کتب طبّ:
1. قانونچه محمد بن محمود چغمینی
2. شرح الاسباب نفیس بن عوض بن حکیم طبیب
3. تشریح کلیات قانون شیخ الرئیس
در علم درایه و رجال:
دوره کامل رساله استاد علامه شعرانی که تاکنون چاپ نگشته است و دوره کامل «جامع الرواه اردبیلی» علیه الرحمه
در حدیث و روایت:
جامع وافی فیض کاشانی (رضوان الله تعالی علیه)
پس از خواندن جامع وافی به انخراط در سلک روات دین و انسلاک درسلسله حمله احادیث صادره از اهل بیت عصمت و وحی مشرف گشته است که دستخط شریف علامه شعرانی در کتاب «درآسمان معرفت» حضرت مولی آمده است.
در آن سنوات استاد آیه الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (قدس سره) از قزوین به تهران تشریف فرما شدند و اقامت فرمودند که به هدایت جناب استاد شعرانی به حضور شریفش تشرّف یافتند و چند سالی (5 سال) در محضر مبارکش نیز به تحصیل علوم عقلی و نقلی و عرفانی از اسفار صدر اعظم فلاسفه و شرح علامه محمد بن حمزه مشهور به ابن فناری بر مصباح الانس صدر الدین قونوی و خارج فقه (طهارت و صلوه و اجاره از روی متن عروه الوثقی فقیه آقا سید محمد کاظم یزدی) و خارج اصول (از متن کفایه الاصول آخوند خراسانی) مشتغل بودند و به «فاضل آملی» از زبان مبارک ایشان وصف می شدند.
در محضر درس آیه الله حکیم الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه):
تمام حکمت منظومه متأله سبزواری و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شیخ رئیس را تلمذ نمودند. و نیز در مجلس تفسیر قرآن آن جناب خوشه چین بودند که همه درسها بیش از ده سال در بیت شریف حکیم متأله الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار می شد.
و نیز مدتی مدید در تهران در درس خارج فروع فقهیه و اصول علامه جناب آیه الله آشیخ محمد تقی آملی شرکت فرمودند.
و همچنین از اعاظمی که در تهران به ادراک محضرشان بهره مند بودند، جناب حکیم الهی و عارف صمدانی استاد محمد حسین فاضل تونی (رحمه الله تعالی علیه) است که قسمتی از طبیعیات شفا و شرح علامه قیصری بر فصوص شیخ اکبر محی الدین عربی را نزد ایشان تلمذ نمودند.
و قسمتی از طبیعیات شفا را در محضر مبارک جناب آیه الله حاج میرزا احمد آشتیانی (قدس سره) خوانده اند. و یکی از آن بزرگواران شیخ جلیل مفضال و خدوم علم و کمال و بارع در علوم عقلیه و نقلیه حاج شیخ علی محمد جولستانی (رحمه الله تعالی علیه) بود که در فراگیری لئالی منتظمه در منطق تصنیف متأله سبزواری پیش ایشان شاگردی نمودند.
در مدت اقامت حضرتش در تهران در طی سیزده سال یا بیشتر همراه با اشتغال به تحصیل علوم از آن محاضر عالیه طبق روش معهود و سیره جاریه بین علمای روحانی به تعلیم و تدریس در مدارس (حوزه علمیه) روحانی نیز اشتغال داشتند و کتابهای ذیل را تدریس فرمودند:
1. معالم الاصول
2. مطوّل تفتازانی, « حضرت مولی شش دوره به تدریس مطوّل توفیق داشت » و معانی مطوّل از اول تا آخر و قسمت زیادی از بیان بدیع آنرا تحشیه فرمودند که بسیار گرانقدر و شریف است.
3. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در علم کلام که اینک با تصحیح و تعلیقات حضرتش به طبع رسید.
4. قوانین در اصول
5. شرح محقق طوسی بر اشارات شیخ رئیس در حکمت مشائیّه
6. شرح لمعه در فقه
7. ارث جواهر در فقه
8. لئالی منتظمه
9. جوهر نضید
10. حاشیه ملاعبدالله
11. شرح شمسیه
این چهار کتاب اخیر در علم منطق است.
12. هیئت فارسی در قوشچی
13. شرح چغمینی
14. تشریح الافلاک شیخ بهایی
15. اصول اقلیدس
16. زیج بهادری
این پنج کتاب در ریاضیات: هیئت و حساب و هندسه است و همچنین موفق به یادگیری زبان فرانسه گردیدند.
مهاجرت از دارالعلم تهران به شهر مقدّس قم
در دوشنبه 25 جمادی الاول/ سال 1383 هجری قمری برابر با 22 مهر 1342 هجری شمسی به قصد اقامت در قم، تهران را ترک گفته اند.
بعد از ورود به قم، تدریس معارف حقّه الهی و تعلیم فنون ریاضی را شروع کردند.
برخی از دروسی که حضرت استاد (حفظه الله تعالی) تدریس فرمودند، از شرح دفتر دل باب یازدهم جلد 2 شارح حضرت استاد صمدی آملی (حفظه الله تعالی) به شرح ذیل می باشد:
1. تدریس چهار دوره اشارات با شرح خواجه که در هر دوره ای با تصحیح دقیق و تعلیقات وشرحی محققانه همراه بوده است.(صفحه 253)
2. تدریس مصباح الانس به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم برای چندین نفر از عزیزان به خصوص جناب عارف واصل حضرت حجه الاسلام سمندری نجف آبادی و جناب عارف واصل حضرت آقای دکتر امامی نجف آبادی و دوره دوم تدریس آن نیز در تاریخ 24/7/1370 برابر هفتم ربیع الثانی 1412 قمری آغاز شد که تا صفحه 49 این کتاب به طبع انتشارات فجر در طی 184 جلسه ادامه یافت و در تاریخ 26/11/71 با کسالت حضرت مولی تعطیل شد. (صفحه 255)
3. تدریس شرح فصوص الحکم قیصری چهار دوره که برای شاگردان املاء می فرمود و آنان مینوشتند. (صفحه 255)
4. تدریس یک دوره کامل شفا شیخ رئیس که در ضمن تدریس از روی چندین نسخه تصحیح شده و تعلیقات و حواشی نمودند. (صفحه 254)
5. تدریس چهار دوره تمهید القواعد در حوزه علمیه قم که هر دوره اش حدود چهار سال به طول انجامید. (صفحه 254)
6. تدریس « اُکَر مانالاؤس » که مدت سه سال در حوزه علمیه قم بطول انجامید. (صفحه 256)
7. تدریس دو کتاب « اُکَر ثاوذوسیوس و مساکن » به تحریر خوجه طوسی. (صفحه 257)
8. تدریس اصول اقلیدس. (صفحه 257)
9. تدریس دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی. (صفحه 263)
و ..............
ادراک محضر علامه طباطبائی (رحمه الله علیه)
حضرت استاد علامه، یگانه عصر به مدت 17 سال از محضر قدسی علامه طباطبائی (ره) بهره بردند. در خدمت ایشان کتابهای زیر را خواندند:
1. کتاب «تمهید القواعد» صائن الدین علی بن ترکه، که شرحی است شریف بر « قواعد التوحید » ابن حامد ترکه و تدرّس آن شب جمعه 12 شعبان المعظم سنه 1383 هجری قمری به اتمام رسید.
2. کتاب برهان منطق شفاء شیخ رئیس. تاریخ شروع آن شعبان المعظم 1386 هجری قمری مطابق با آذر ماه 1347 هجری شمسی بوده است.
3. جلد نهم اسفار صدرالمتألهین به چاپ جدید که از اول باب هشتم کتاب نفس تا آخر آن می باشد و درس آن در روز یکشنبه 23 شعبان المعظم مطابق با پنجم آذر ماه 1346 هجری شمسی بطور کامل پایان پذیرفت.
4. کتاب توحید بحار مجلسی. تاریخ شروع آن: شب پنجشنبه 14 شوال المکرم 1394 هجری قمری بوده است.
5. جلد سوم بحار که در مورد معاد و مطالب دیگر آن است و آنرا به تمامی خواندند.
از جمله چیزهایی که از محضر قدسی او استفاده کردند، تحقیق در مورد شعب علم، بحث از واجب تعالی و صفات او، تفسیر آیات قرآنی و تنقیب در عقاید حقّه جعفری بوده است.
حضرتش سوگند یاد کرده و می فرمایند: « به جانم سوگند مهمترین چیزی که در محضر شریف او جوهر عاقل را مبتهج می کرد، اصول علمیّه و امهّات عقلیه ای بود که القاء می فرمود و هر یک از آنها دری بود که درهای دیگری از آن گشوده می شد. به خداوند سوگند از محضر روحانی او علم و عمل فیضان می کرد؛ حتی سکوتش نطقی بود که هیمانی ملکوتی را حکایت می کرد. »
در محضر علامه محمد حسن الهی طباطبائی (ره)
از جمله کسانی که در عتبه علیای او اعتکاف داشتند، زبده علمای عامل و عمده عرفای شامخ، عروج کرده به مطالع یقین، حکیم متفقه، فقیه متأله، استاد علامه مکاشف و بحر معارف مولای حضرتش حاج سید محمد حسن الهی طباطبائی تبریزی – برادر علامه استاد حاج سید محمد حسین طباطبائی تبریزی – بود که در فنون علوم غریبه اوفاق، جفر، رمل علم حروف، علم عدد و زُبُر و بیّنات و دیگر شعب ارثماطیقی از محضرشان بهره مند گردیدند.
در محضر حاج سید مهدی قاضی تبریزی (ره)
حضرت آقا به مدت چهار سال یا بیشتر جهت تعلم علوم ارثماطیقی در محضر گرانقدر عالم وفیّ زکیّ تقیّ، صاحب خط ممتاز، دوحه شجره قرآن و عرفان و برهان، فرزند صاحب کمالات و خوارق عادات، عالم کامل، مکمّل مکاشف، حضرت آیه الله العظمی حاج سید علی قاضی تبریزی مصداق « اَلوَلَدُ سِرُّ اَبیه» اعنی الحجه سید مهدی قاضی مشرف بوده اند. به فرمایش حضرت آقا: «ایشان در تعلیم من بذل جهد فرمود و او را بر من حقی است عظیم.»
به خداوند سوگند قلم و زبان به ادای شکر محشار نیکی هایی که این مشایخ عظام در حقّ ما نموده اند وافی نیست؛ اگر چه عله العلل و مفیض علی الاطلاق، الله ربّ العالمین است
استاد |
|
متولد: |
۱۳۳۶ |
بخش: |
الهیات و معارف اسلامی |
دانشکده: |
ادبیات و علوم انسانی |
دانشگاه: |
شیراز |
تلفن و دورنگار: |
۶۲۸۱۰۰۰- ۰۷۱۱ |
پست الکترونیکی: |
gkakaie@rose.shirazu.ac.ir |
سوابق تحصیلی:
کارشناسی |
مهندسی برق و الکترونیک |
دانشگاه شیراز |
۱۳۶۲ |
کارشناسی ارشد |
الهیات و معارف اسلامی |
دانشگاه قم |
۱۳۷۳ |
دکتری |
فلسفه و حکمت |
دانشگاه تربیت مدرس تهران |
۱۳۷۹ |
حوزوی |
در حد اجتهاد |
حوزة علمیه شیراز- حوزة علمیه قم |
۱۳۸۲- ۱۳۵۵ |
سوابق آموزشی:
۱ |
مدرس دروس دینی و عربی |
دبیرستانهای شیراز |
۱۳۵۹-۱۳۵۶ |
۲ |
مدرس حوزة علمیه |
قم و شیراز |
۱۳۸۶- ۱۳۶۲ |
۳ |
مدرس دروس عقیدتی |
صنایع الکترونیک شیراز |
۱۳۶۵-۱۳۶۳ |
۴ |
مدرس دروس الهیات |
مرکز تربیت معلم شیراز |
۱۳۶۶- ۱۳۶۴ |
۵ |
مدرس دروس معارف اسلامی |
دانشگاه علوم پزشکی شیراز |
۱۳۷۳-۱۳۶۴ |
۶ |
مدرس دروس الهیات و معارف اسلامی |
دانشگاه شیراز |
۱۳۸۶- ۱۳۶۴ |
۷ |
مدرس دروس کلام و تفسیر قرآن |
University of North Carolina , U. S. A |
ترم فشرده ۲۰۰۲ |
۸ |
مدرس دروس فلسفه و عرفان |
Paramadina University of Jakarta |
ترم فشرده ۲۰۰۳ |
سوابق پژوهشی:
۱ |
عضو مؤسس و رئیس مرکز پژوهشهای فرهنگ اسلامی دانشگاه شیراز |
۱۳۸۱- ۱۳۷۴ |
۲ |
عضو مؤسس و عضو هیأت مدیرة انجمن علمی معارف اسلامی ایران |
۱۳۸۱ – ۱۳۷۶ |
۳ |
مؤسس، سردبیر و عضو هیأت تحریریه فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز |
۱۳۹۰-۱۳۷۶ |
۴ |
عضو کمیتة پژوهشی دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز |
۱۳۸۲- ۱۳۷۵ |
۵ |
عضو کمیتة پژوهشی مرکز تحقیقات امور زنان دانشگاه شیراز |
۱۳۸۲- ۱۳۸۰ |
۶ |
عضو کمیتة پژوهشی مرکز تحقیقات حقوق بشر دانشگاه شیراز |
۱۳۸۲- ۱۳۷۹ |
۷ |
استاد راهنمای چندین پایان نامه دکتری و چندین پایان نامه کارشناسی ارشد در دانشگاههای شیراز، قم، فردوسی مشهد. دانشگاه مفید، علامه طباطبایی، پیام نور، جامعه المصطفی و حوزۀ علمیۀ قم |
- |
۸ |
استاد مشاور چندین پایان نامه کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاههای شیراز، تهران، امام صادق(ع) |
- |
۹ |
عضو هیأت علمی کنفرانس « اندیشة دینی و جامعة مدنی» شیراز |
۱۳۷۶ |
۱۰ |
دبیر علمی کنفرانس ملی سیره و اندیشة امام علی (ع) دانشگاه شیراز |
۱۳۷۹ |
۱۱ |
دبیر علمی کنفرانس بین المللی « مکتب فلسفی شیراز» دانشگاه شیراز |
اردیبهشت ۱۳۸۳ |
۱۲ |
گذراندن فرصت مطالعاتی در دانشگاه کمبریج انگلستان |
۱۳۸۵- ۱۳۸۴ |
۱۳ |
دبیر کنفرانس بین المللی مولانا و دین در دانشگاه شیراز |
اردیبهشت ۱۳۸۶ |
۱۴ |
عضو کمیتة علمی کنفرانس جهانی بزرگداشت مولانا تهران |
آبان ۱۳۸۶ |
۱۵ |
دبیر علمی کنفرانس بین المللی “عرفان و حکمت هنری” مکتب شیراز تهران-شیراز |
آذر ۱۳۸۷ |
۱۶ |
مشاور پروژه بزرگ گفتگوی بین ادیان تحت عنوان “The Cambridge Inter-Faith Program” دانشگاه کمبریج |
۲۰۰۷- ۲۰۰۵ |
سوابق اجرایی:
۱ |
رئیس دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز |
۱۳۷۸- ۱۳۷۶ |
۲ |
رئیس بخش الهیات و معارف اسلامی دانشگاه شیراز |
۱۳۸۲- ۱۳۷۵ |
۳ |
معاون پژوهشی دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز |
۱۳۸۲ |
۴ |
دبیر شورای گروههای معارف اسلامی منطقة ۶ کشور (استانهای فارس، خوزستان، بوشهر، کهگیلویه و بویر احمد) |
۱۳۸۸- ۱۳۷۶ |
۵ |
عضو کمیتة برنامه ریزی دروس معارف اسلامی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری |
۱۳۸۸- ۱۳۷۷ |
۶ |
رییس دانشکده ادبیات و علوم انسانی |
۱۳۸۳- ۱۳۸۲ و۱۳۸۶- ۱۳۸۸ |
۷ |
رییس بخش الهیات و معارف اسلامی دانشگاه شیراز |
۱۳۸۶ |
افتخارات علمی و جوایز:
۱- برندة جایزة پایان نامة برگزیده سال در علوم انسانی |
دریافت جایزه از رئیس محترم مجلس شورای اسلامی |
۱۳۷۳ |
۲- برندة جایزة بهترین مقاله علمی سال در علوم انسانی |
دریافت جایزه از وزیر محترم ارشاد اسلامی |
۱۳۷۴ |
۳- برندة جایزه بهترین پژوهش فرهنگی سال |
دریافت جایزه از رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران |
۱۳۷۹ |
۴- پژوهشگر نمونة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی |
دریافت جایزه از معاون محترم پژوهشی دانشگاه شیراز |
۱۳۷۵ |
۵- پژوهشگر نمونة بخش الهیات و معارف اسلامی |
دریافت جایزه از معاون محترم پژوهشی دانشکدة ادبیات و علوم انسانی |
۱۳۸۱ |
۶- استاد نمونه دروس معارف اسلامی در بین استادان ۴ استان (فارس، خوزستان، بوشهر و کهگیلویه و بویر احمد) |
دریافت جایزه از نماینده محترم ولی فقیه در دانشگاهها |
۱۳۸۲ |
۷- برندة جایزة کتاب برگزیدة سال جمهوری اسلامی ایران |
دریافت جایزه از رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران |
۱۳۸۲ |
۸- -برنده جایزه کتاب فصل جمهوری اسلامی |
دریافت جایزه از وزیر ارشاد |
۱۳۸۷ |
علایق پژوهشی:
۱- عرفان اسلامی |
۲- عرفان تطبیقی |
۳- فلسفه و کلام اسلامی |
۴- کلام تطبیقی |
دروس تدریس شده:
۱- فلسفه اسلامی |
۲- حکمت متعالیه ملاصدرا |
۳- عرفان نظری ابن عربی |
۴- تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی (کلام) |
۵- شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری |
۶- متدلوژی |
۷- منطق قدیم و جدید |
۸- قرائت متون فلسفی به زبان انگلیسی |
۹- کفایة الاصول (اصول) آخوند خراسانی |
۱۰- مکاسب محرمه (فقه) شیخ مرتضی انصاری |
۱۱- رسایل شیخ مرتضی انصاری |
۱۲- شرح لمعه |
۱۳- – آشنایی با ادیان بزرگ |
۱۴- تاریخ فلسفة اسلامی |
۱۵- تاریخ فلسفة غرب |
۱۶- زبان تخصصی |
۱۷- مقایسة قرآن و کتابهای آسمانی گذشته |
۱۸- An introduction to Islam |
19- Interpretation of Qur’an |
20- Philosophy of Mysticism |
حضور در کنفرانس ها (۲۲):
۱- جامعة مدنی و اندیشه دینی |
شیراز |
۱۳۷۶ |
۲- حکمت و فلسفه در شیراز |
شیراز |
۱۳۷۷ |
۳- کنفرانس جهانی بزرگداشت صدرالمتألهین |
تهران |
۱۳۷۷ |
۴- کنفرانس جهانی بزرگداشت شیخ اشراق |
زنجان |
۱۳۸۰ |
۵- کنفرانس ملی بزرگداشت شیخ علاء الدوله سمنانی |
سمنان |
۱۳۸۱ |
۶- کنفرانس ملی سیره و اندیشه امام علی (ع) |
شیراز |
۱۳۷۹ |
۷- کنفرانس بین المللی “عرفان پلی میان فرهنگها” |
دانشگاه تهران |
مهر ۱۳۸۱ |
۸- کنفرانس بین المللی “گفتگوی تمدنها از راه آموزش عالی” |
دانشگاه تهران |
اردیبهشت۱۳۸۱ |
۹- کنفرانس “عرفان، اسلام، ایران و انسان معاصر” |
دانشگاه تهران |
بهمن ۱۳۸۳ |
۱۰- کنفرانس بین المللی “قرطبه و اصفهان” |
دانشگاهاصفهان |
۱۳۸۱ |
۱۱- دومین همایش بین المللی بزرگداشت ملاصدرا |
تهران |
خرداد ۱۳۸۳ |
۱۲- کنفرانس بین المللی ابن سینا |
همدان |
شهریور ۱۳۸۳ |
۱۳- کنفرانس بین المللی عرفان، تجربه دینی و گفتگوی ادیان |
تربیت مدرس تهران |
مهر ۱۳۸۳ |
۱۴- کنفرانس بین المللی بزرگداشت شیخ محمود شبستری |
تهران |
آبان ۱۳۸۵ |
۱۵- کنفرانس بین المللی سقراط از دیدگاه یونانیان و ایرانیان |
آتن |
اسفند ۱۳۸۵ |
۱۶- کنفرانس جهانی بزرگداشت مولانا |
استانبول- قونیه |
۱۳۸۶ |
December 2002 |
Berlin , |
17- Religious Authorities in Middle Eastern Islam |
May 2003 |
Vienna |
18- Thinking and Naming God in Global Religious Dialogue |
May 2006 |
Oxford |
19- Know Yourself |
July 2005 |
London-York |
20- A Catholic – Shi’a Engagement |
April 2006 |
Leeds |
21- Theology and Religions |
Nov. 2005 |
London- SOAS |
22- Qur’an and Modern Studies |
کتابها (۱۱):
انتشارات حکمت تهران |
۱۳۷۴ |
|
انتشارات حوزةعلمیه شهید نجابت شیراز |
۱۳۷۶ |
|
انتشارات هرمس با همکاری مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها تهران |
۱۳۸۱ |
|
انتشارات سهروردی تهران |
۱۳۸۱ |
|
انتشارات فلاح شیراز |
۱۳۸۲ |
|
انتشارات هرمس تهران |
۱۳۸۴ |
|
۷- تجلی عرفان اسلامی در ادب فارسی |
انتشارات سمت تهران |
در دست تألیف |
انتشارات هرمس تهران |
۱۳۸۹ |
|
فرهنگستان هنر تهران |
۱۳۸۷ |
|
انتشارات هرمس |
۱۳۸۹ |
|
-انتشارات هرمس |
-۱۳۹۰ |
|
-ایشان 63 مقاله ی علمی چاپ شده دارند منبع :سایت دکتر قاسم کاکایی |
- |
- |
دکتر شیخ الاسلامی در خانواده ای با 200سال سابقه روحانیت در سال 1315 در استهبان دیده به جهان گشود.
دورة دبستان و دبیرستان تا سیکل اول متوسطه را در دبستان و دبیرستان مغربی طی
نمود. همزمان درسهای حوزوی و طلبگی را تحت نظارت پدر بزرگوارش مرحوم آقا
میرزا ابوالقاسم معروف به (علامه) نزد شاگردان ایشان ادامه داد. تحصیلات کلاسیک را
نیز به صورت داوطلب آزاد در
استهبان و شیراز ادامه داد و با عنوان رتبه اول موفق به کسب
دیپلم ادبی گردید. در کنکور ادبیات فارسی دانشگاه شیراز شرکت کرد و پذیرفته شد.
چهار سال بعد با رتبه نخست از آن دانشگاه لیسانس ادبیات فارسی گرفت و طبق مقررات
دانشگاهی قرار بود او را به عنوان دانشجوی رتبه اول به خارج اعزام کنند اما
استادان دانشگاه تهران ترجیح دادند تا در ایران ادامه تحصیل دهد. ایشان قبل از شروع
دوره دکتری در امتحان دانشسرای تربیت دبیر شرکت کرد و با رتبه اول پذیرفته شد و
مدتی در شهر فسا به تدریس پرداخت. ناگفته نماند که در آن زمان ادامه تحصیل پس از اخذ
لیسانس در مقطع دکتری امکان پذیر بود. بنابراین
دکتر شیخ الاسلامی در سال 1349 به اخذ درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی نایل
آمد و از مرداد 1350در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. از سال 1357 تصدی
دانشگاههای علامه و تربیت معلم را به عهده داشته و سالها به عنوان مدیریت گروه و ریاست دانشکده زبان و ادبیات
فارسی دانشگاه تهران مشغول به تدریس و خدمت بوده است. از دکتر شیخ
الاسلامی علاوه بر مقالات متعدد به زبان فارسی و عربی، کتابهایی در زمینه های اعتقادی، عرفان عملی، مسائل کلامی و ادبی تألیف یا ترجمه شده و به چاپ رسیده یا آماده نشر می باشد. دکتر شیخ الاسلامی علاوه بر کار تدریس در
بسیاری از همایشهای داخل و خارج کشور در زمینه ادبیات فارسی به ارائه سخنرانی
پرداخته و به مناسبتهای مختلف مذهبی و فرهنگی - ادبی در شبکه های مختلف سیمای
جمهوری اسلامی برنامه هائی داشته است.
جدّ اعلای دکتر شیخ الاسلامی مرحوم میرزاابوالحسن معروف به محقق
العلماء (دخترزادة مرحوم علامه سیدجعفر کشفی) از علماء عصرخویش بوده
است. آرامگاه مرحوم محقق العلماء در محوطه
کتابخانه عمومی استهبان می باشد.
جدّ دکتر شیخ الاسلامی مرحوم میرزا
احمد ملقب به شیخ المحققین از علماء دوران
قاجاریه که در زمان احمدشاه قاجار به لقب دانای فارس ملقب گردید، بوده که در
استهبان عنوان شیخ الاسلام داشته از این رو فامیل شیخ الاسلامی برگرفته از همین عنوان بوده
است. مرحومین محقق العلماء و شیخ المحققین دارای تألیفاتی هستند که شرح حال و
تألیفاتشان را به فرصت دیگری واگذار می کنیم.
پدر دکتر شیخ الاسلامی مرحوم آقا میرزا ابوالقاسم معروف به علامه
اصطهباناتی از شاگردان مرحوم آیت الله حاج شیخ جعفرمحلاتی بوده اند که مرحوم علامه
از اعاظم و مراجع زمان خودشان از جمله حضرات حاج آقا ضیاء عراقی، حاج آقا حسین قمی
و حاج شیخ جعفرمحلاتی اجازه اجتهاد داشته اند. مرحوم علامه بعداز تحصیلات دینی در
استهبان امور مذهبی و علمی را عهده دار بوده اند و حوزه درس پررونقی داشته اند.
مرحوم علامه تألیفاتی دارند که «منظومه الفین» از جمله
آنهاست و شرح منظومی به زبان فارسی پیرامون خطبه متقین امیرالمؤمنین(ع) و در
برگیرنده اشعار بسیار زیبائی در معارف ولائی است. نقل میکنند که مرحوم علامه
اصطهباناتی سالهای گذشته در دیدارهائی که در قم با مراجع و علما و فضلا داشته اند به خدمت امام خمینی (ره) رسیده و منظومه اشعار
خود را به محضر ایشان تقدیم می نمایند و در دیداری که با مرحوم علامه
طباطبائی داشته نیز مرحوم علامه طباطبائی پس از شنیدن اشعار مرحوم علامه
اصطهباناتی با تحسین زیاد می گوید: شما فلسفه را با ذوق شیرازی در آمیخته اید. مرحوم علامه اصطهباناتی بعد از یکصد سال در 4 خرداد 1371 مطابق با
22 ذیقعده 1412 در مشهد مقدس فوت کرده و در جوار حرم مطهر علی ابن موسی الرضا(ع) به خاک سپرده شده است و عبارات اجازه اجتهاد ایشان توسط مرحوم آقاضیاء
عراقی روی سنگ قبر آن مرحوم نوشته شده است.
جدّ مادری دکتر شیخ الاسلامی مرحوم آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی از
نوادگان شیخ صدوق است. دختر مرحوم شیخ محمد باقر همسر شیخ المحققین و از بانوان
بافضیلتی که قرآن و ادعیه را حفظ بوده و نقل می کرده که آن مرحومه دعای جوشن کبیر را از حفظ می خوانده و از معنویت بالایی
برخوردار بوده است.
مادر آقای دکتر شیخ الاسلامی دختر مرحوم میرزا احمد مؤیدالاسلام از زنان
متدین و پارسا و باتقوی بوده است. آنچه از شرح حال پدری و مادری دکتر شیخ الاسلامی
بیان شد نشان می دهد که حال و هوای دینی و
اعتقادی در خانواده ها سبب پیشرفت علمی ودینی فرزندان خواهد شد.
دکتر شیخ الاسلامی ضمن تحصیلات کلاسیک و دروس حوزوی در سن شانزده سالگی در
نیمه شعبان سال 1331 همزمان با مراسم ولادت حضرت بقیه الله (عج) پس از سخنرانی در
مسجد جامع و روی منبر به دست دائی خویش مرحوم حجت الاسلام والمسلمین میرزامحمد مؤیدالاسلام به عمامه
و لباس روحانیت مفتخر گردیدند.
دکتر شیخ الاسلامی بیشترین تأثیرپذیری را از شخصیت و اخلاق مرحوم آیت الله
العظمی حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در شیراز و مرحوم آیت الله جناب مؤمن در استهبان
داشته اند.
نقل می کنند در اوایل جوانی که دکتر شیخ الاسلامی شوق وافری به منبر رفتن داشته اند مرحوم جناب مؤمن به مرحوم آقای علامه سفارش می دهند که آشیخ علی کمتر منبر برود و بیشتر به درس و
بحث طلبگی و تحصیلات حوزوی بپردازد که زمینه تعالی ایشان را در فقه پیش بینی می کنم.
دکتر شیخ الاسلامی به دلیل کسوت روحانیت و جوّ آن زمان دانشگاه، با همه مشکلات ضمن تحمل محیط، از رعایت
اخلاق طلبگی و صیانت از موقعیت روحانیت کوتاه نیامد و حاضر نشد برای حضور در محیط
دانشگاه موقتاً لباس روحانیت را کنار بگذارد.
دکتر شیخ الاسلامی با ذکر خاطرات دوران قبل از انقلاب می گوید: محیط آن زمان دانشگاه با سختگیری، برخورد و ایجاد هراس
و حرمت شکنی همراه بود.
چنانچه زمانی که استاد شهیدمرتضی
مطهری در دانشکده الهیات بودند و برای ماه رمضان در مسجد دانشگاه تهران نماز
جماعت و سخنرانی داشتند تعداد بسیار کمی از استادان و دانشجویان در آن مراسم شرکت
می کردند و فضای سخت آن دوران برای یک روحانی به گونه ای بود که بعضی از روحانیون برای ادامه تحصیلات دانشگاهی
بالاجبار خودشان عمامه را برداشتند.
تحصیلات دکتر شیخ الاسلامی و تدریس و استادی ایشان با لباس روحانیت در
دانشکده ادبیات الحق ستودنی است. چنانچه نقل می کنند که یکی از استادان که با لباس
روحانیت دشمنی می ورزید، روزی از دکتر شیخ الاسلامی درخواست می کند که در دانشگاه لباس روحانی و عمامه را کنار
بگذارد و ایشان با صراحت و قاطعیت پاسخ می دهد که انشاءالله عمامه
مرا روی جنازه من خواهید دید.
دکتر شیخ الاسلامی نقل می کند که یک وقت در ماه مبارک رمضان یکی از استادان به ظاهر
روشنفکر با طلب چای از مستخدم قصد روزه خواری می کند که ایشان به شدت و قاطعانه مقابله کرده و اجازه نمی دهد که
حریم علم و دانشگاه شکسته شده و به اعتقادات دیگران اهانت شود.
دکتر شیخ الاسلامی حاکم شدن روح معنویت بر دانشگاهها را یکی از ثمرات
ارزشمند انقلاب اسلامی میداند.
شاگردان و دانشجویان استاد شیخ الاسلامی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا از
اعتقادات قوی، لحن و بیان قوی، علم و عرفان و تسلط ایشان در حوزه ادبیات فارسی و
علاقه وافر ایشان به ارزشهای انقلاب به نیکی یاد می کنند.
در اینجا به برخی از آثار تألیفی، ترجمه و مقالات ایشان اشاره میشود:
تألیفا ت چاپ شده:
1 - زندگی نامه خدیجه کبری و فاطمه زهرا سلام الله علیها تألیف هاشم الحسنی ترجمه دکتر شیخ الاسلامی.
2 - جلد چهارم الغدیر تألیف مرحوم علامه آیت الله عبدالحسین امینی، ترجمه دکتر شیخ الاسلامی.
3 - برگزیده متون ادب فارسی دانشگاه، تألیف با همکاری تعدادی از استادان.
4 - «راه و رسم منزلها» شرحی برکتاب منازل السائرین خواجه عبداله انصاری تألیف دکتر شیخ الاسلامی.
5 - خیال، مثال و جمال در عرفان اسلامی تألیف دکتر شیخ الاسلامی.
مقالات:
1 - انسان کامل در فصوص و مثنوی، چاپ شده در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی
دانشگاه تهران.
2 - تلقی مولوی از مسائل فلسفی. چاپ شده در مجله
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
3 - ویژگی های نظام آموزشی اسلام. چاپ شده همراه مقاله ای دیگر بوسیله بنیاد بعثت، 1359.
4 - تاریخ در تنزیل. این مقاله در مجموعه ای به نام (سرچشمه های فلسفه اسلامی) بوسیله انتشارات نهضت زنان
مسلمان به چاپ رسیده است.
5 - از جهاد تا شهادت. چاپ شده در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه
تهران، (شماره ویژه جنگ) پائیز 1362.
6 - شعر وشرع. این عنوان برای سلسله مقالاتی بود که تا زمان چاپ مجله علمی علامه
طباطبائی در سال 1362 ادامه داشت.
7 - مقدمه ای بر شرح بوستان. این
اثر در مجموعه ای به وسیله انتشارات قلم چاپ
و منتشر گردید.
8 - ویژگیهای عرفان امام خمینی ( ره ) چاپ شده در مجله حضور.
9 - جهانی سازی. مقاله و مصاحبه ای با مجله متین.
10 - اهمیت ادبیات و لزوم تجدید نظر در مبادی و مسائل آن. مقاله و مصاحبه ای با مجله انقلاب اسلامی.
11 - ختم ولایت. چاپ شده در مجموعه ای به نام (در آئینه حسن) که از
سوی دفتر نمایندگی در دانشگاه تهران منتشر شده است.
12 - ولایت در آثار سعدی. چاپ در کتاب (ذکر جمیل سعدی).
13 - هستی از دیدگاه ابن عربی و امام. چاپ شده در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه
تهران.
14 - تاریخچه دانشکده ادبیات. چاپ شده در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی
دانشگاه تهران.
15 - شعر وعرفان. چاپ شده در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
ضمنا از دکتر شیخ الاسلامی بیش از سی مقاله کوتاه فرهنگی - مذهبی نیز در مقدمه
مجله تخصصی دندانپزشکی دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.
آثار در دست انتشار:
1 - ترجمه و شرح فصوص ابن عربی.
2 - ترجمه و شرح دعای جوشن کبیر. تألیف حاج ملا هادی
سبزواری.
گردآوری : محمدرضا فرزان
اقتباس از کیهان فرهنگی شماره 267 دی ماه
منبع : روزنامه ی عصر مردم
رهنمود عرفانی دکتر سید عباس قائم مقامی
نخستین و مهم ترین رکن در طریق معرفت و قرب حق
انجام خالصانۀ واجبات و ترک محرّمات است و در میان واجبات عبادی ، هیچ چیز برتر از نماز نیست . بنابر این نماز هر چه پاکیزه تر وبا خشوع اتیان شود ، طعم خود را به انسان می چشاند و این طعم و مزّه ، نشانۀ قرب به حضرت حقّ است و معلوم می شود که درجه و مرتبه ای از " معراج و قرب صلاتی " را ادراک کرده ایم!
از لوازم اتیان پاکیزۀ نماز واهتمام جدّی به آن ، حتی الامکان ، تقیّد به اول وقت است . اصولاً انجام عبادات و احکام شرعی ، دو گونه امکان پذیر می باشد. نخست اینکه این احکام و عبادات به عنوان اینکه " مأمور به " و" فرمان " خداوند هستند اتیان شوند. در اینصورت طبیعی است که مومن ، آنها را به انگیزه و قصد ادای تکلیف به جای می آورد و قطعاً نیز مأجور و مثاب خواهد بود و تکلیف شرعی نیز از او ساقط می گردد .اما گونۀ دیگر این است که اتیان عبادات و احکام ، نه از آن روست که صرفاً فرمان و تکلیف الهی هستند ، بلکه فراتر از آن، این عبادات محبوب و مطلوب حضرت پروردگار و مقرِّب به او می باشند و فرد مومن نیز آنها را به قصد و انگیزۀ تحصیل رضایت پروردگار خود و تقرّب به او انجام می دهد. در اینصورت در نظر چنین بنده ای ، صرفِ انجام عبادت کافی نیست، بلکه چگونه انجام دادن آن اهمیت دارد . پس می کوشد آنها را آنگونه که مقرِّب تر بوده و به رضایت حضرت حقّ نز دیک تر باشد بجا آورد. اینجاست که اهتمام به نوافل – به مفهوم عامّ آن – موضوعیت پیدا می کند . نوافل در مفهوم عامّ به معنای هر عملی است که به قصد محبوبیت و مقرّبیت پروردگار انجام می گیرد ، نه صرفاً به قصد " تکلیف و مأموربه " بودن !
راز اهتمام و تقیّد به نماز اول وقت نیز همین است ." اول وقت " به خودی خود ، مأمور به نیست اما محبوب و مطلوب پروردگار است و همین مقدار برای کسی که طالب قرب پروردگار می باشد کافی است که آن را از دست ندهد و بدان اهتمام ورزد .
پس از نماز اول وقت ، نافلِۀ شب نیز تاثیر شگرفی در حصول انفتاح قلبی دارد . – خصوصاً نافلۀ شب جمعه - انس با قرآن کریم ، یعنی تجربۀ گفتگو با خداوند – تا 50 آیه و تدبّر و تأمّل در حداقل 5 آیه بطور روزانه ، نیز از مصادیقِ نوافلِ مقرّب و کارساز است و از یاد نباید برد که در زمرۀ برترین نوافل و مقرّبات ، توسل به مقام ولایت – حضرات معصومین (ع) – خصوصاً وجود مقدّس ابی عبدالله الحسین (ع) می باشد که افضل قربات است . چنانکه در زیارت عاشورا با توسل به آن حضرت ، از خداوند انتظار وصول به مقام محمود را داریم : ( أسئله أن یبلّغنی المقام المحمود لکم عند الله ). درست همانگونه خداوند نافلۀ شب را مقتضی وصول به مقام محمود معرفی می کند : ( عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً ) و صد البته باید دانست ، تاثیر همه اینها به نحو اقتضاء و امکان است . یعنی فرایند نتیجه بخشی آنها ، آنگاه تکمیل می گردد که مانع و رادع در برابر خود نداشته باشند و گرنه با وجود مانع ، نمی توان از هیچیک از این نوافل انتظار نتیجۀ مطلوب داشت . منظور از "مانع" گناهانی است که آدمی مرتکب می شود که برخی از آنها علاوه بر ایجاد کدورت قلبی ، مانع تأثیر و نتیجه بخشی اعمال دیگر می شوند و در این میان هیچ مانعی غلیظ تر و حاجب تر از دل آزاری و تضییع حقوق دیگران نیست . رعایت حقوق انسانها ، حفظ کرامت افراد - هر کس و در هر مرتبه ای که هستند - ، محبت ورزی و خیر خواهی برای خلق خدا به تصریح مکرّر قرآن کریم و حضرات معصومین (ع) (که به تجربۀ قطعی نیز رسیده) مهم ترین و مؤثرترین راه ابراز محبت به حضرت پروردگارمی باشد و راز دعاهای شبانه حضرات معصومین (ع) از جمله وجود مقدس حضرت صدیقۀ طاهره (س) در حقّ دیگران ، مقدم بر دعای برای خود، همین است! انسان از آن رو که "خلق و مظهر" حضرت حق است، قطع نظر از اینکه کیست، چگونه می اندیشد و چگونه عمل می کند ؟ ، دارای احترام است . حفظ کرامت افراد – محبت ورزی و احسان به دیگران – جدیت در رعایت حقوق انسانها و قضای حوائج آنان و ... مصداق خالصانه ترین عشق و محبت ورزی به خداوند است (الذین آمنوا أشدّ حبّاً لله و من أحبّ شیئاً أحبّ آثارَه) و موثر ترین شیوه برای جلب رحمت الهی است . چنانکه خداوند در قرآن کریم احسان و پرداخت وام به دیگران را برای حلّ مشکلاتشان ، وام به خود می داند (من ذالذی یقرض الله قرضاً حسناً) و به موسی (ع) وقتی که از شخصی بیمار ملاقات نکرده بود ، چنین در مقام گلایه فرمود : « من مریض شده بودم ، چرا از من عیادت نکردی (فقد مرضت و لم تعدنی ! ) حضرت امیر فرمود : " أبلغُ ما تستدرّ به الرّحمة أن تضمرَ لجمیع الناس الرحمة " (کارساز ترین چیزی که جلب رحمت الهی را می کند ، آرزوی رحمت برای همۀ انسانهاست .)
زندگینامه آیت الله دکتر سید عباس حسینی قائم مقامی |
||||
|
سیدجلال الدین آشتیانی
استاد علامه
سید جلال الدین آشتیانی، چهرهای آشنا برای همهی
جویندگان حکمت و دانش است. دربارهی شرح زندگی و آثار این حکیم فرزانه، بهتر آن دیدیم که سرگذشت نامهی خود نوشت ایشان که
در شهریور 1364 به قلم
آمده است، تقدیم نماییم:
حقیر سال 1304 خورشیدی که در قصبهی آشتیان (که اکنون به شهری مبدل شده) از مضافات سلطان آباد
عراق (اراک) متولد شدم. دوره ابتدایی
را در دبستان خاقانی آنجا به پایان رساندم و در مکتب
خانه قدیم، گلستان سعدی و نصاب الصبیان و تاریخ معجم و جامع المقدمات در صرف و نحو و قسمتی از درّه نادری و نیز قسمتی از
کتاب شرح سیوطی
را قرائت نمودم. نگارنده در 1323 خورشیدی به تشویق و راهنمایی و مساعدت روحانی آشتیانی به دارلعلم قم مسافرت کردم و از
آنجا کتاب مغنی و مطول و
قسمت زیادی از شرح لمعه در خدمت مرحوم آقای صدوقی یزدی که دارای استعداد و هوشی قابل توجه و حافظهای قوی و بیانی روان و
جذاب بود خواندم. جلد اول کفایه و چند سال
قبل از آن، شرح شمیسه را خدمت آیت اللّه حاج میرزا
عبدالجواد جبل عاملی اصفهانی که (به تمام معنی مرد خدا بود) قرائت کردم سپس به معرفی آقا میرزا مهدی آشتیانی، خدمت مرحوم حاج
شیخ مهدی مازندارنی
که در معقول از تلامیذ آقا میرزا حسن کرمانشاهی آقا میرشهاب الدین تبریزی و در منقول از شاگردان حاج شیخ فضل اللّ'ه نوری و
آقا سید عبدالکریم مدرس و آقا
سید محمدکاظم یزدی و شیخالشریعهی اصفهانی بود شروع به
قرائت شرح منظومهی حکیم سبزواری و مکاسب شیخ اعظم انصاری نمودم و تا اواخر الهیات منظومه و قسمت زیادی از شوراق و بعد قسمتی از
امور عامهی اسفار
را نزد آن مرحوم فرا گرفتم.
حاج شیخ مهدی خیلی منظم و مرتب درس خوانده بود و آنچه را که خوانده بود، از عهدهی تدریس آن بر
میآمد و از بیانی
فصیح نیز برخوردار بود.
بنده قسمتی از امور عامهی اسفار را خدمت آن مرحوم قرائت کردهام. ایشان درس تفسیری هم داشت که
قابل استفاده بود. او
با دقت شفا و اسفار و شرح اشارات را نزد اساتید نامی قرائت کرده بود و دروس منقول را نیز بهترین اساتید فرا گرفته بو. شخصاً مردی
متقی و پرهیزگار و بی
علاقه به شهرت و خودنمایی بود. اسلام و تشیع در عمق روح او ریشه داونده بود لذا با تمام هویت معتقد به مبدأ و معاد و متحقق به
قواعد عقلی و فلسفی
و عقاید دینی و متمحض در سلک توحید و اهل عبادت و پایبند به نوافل و ادعیه و اوراد بود چون منزوی از خلق بود، بدبین بود. و شاید
چیزهایی میدانست و میگفت که
ما نمیدانستیم. به قول مرحوم استاد علامه، آقای مطهری،
مثل اینکه حرفهای حاج شیخ مهدی روی میزان بوده است و راست از کار در میآمد. البته انزوا، خودبینی میآورد به خصوص در او که
عوامل خارجی نیز در
افکارش مؤثر بود.
نگارنده، مدت هشت سال به درس فقه و
اصول خاتم الفقها - آیت
اللّ'ه العظمی بروجردی- اعلی اللّ'ه قدره فی النشئاب الالهیه-
و مدت یک سال به درس عالم مجاهد مظهر صفات ربانی، آقا سید محمدتقی خوانساری «قده» حاضر شدم.
در مدت دو سال اقامت در نجف از دروس مرحوم فقیه ربانی آقای حکیم - اعلی اللّ'ه قدره- و استاد
محقق عالم عادل و مجتهد
بارع آقا سید عبدالهادی شیرازی که در علم و عمل از نوادر بود، استفاده کردهام ولی مرتب و بدون وقفه به درس فقه و اصولی
نامدار و حکیم آقا
میرزا حسین بجنوردی خراسانی حاضر میشدم که سرعت انتقال و فهم مستقیم را با حافظهی حیرتآور توأم کرده بود. آقا میرازحسن، ادبیات
را نزد میرزاعبدالجواد ادیب
نیشابوری فرا گرفته بود. اغلب قصاید شعرای خراسان را حفظ
داشت. از حکیم صفای اصفهانی و شعرای آن زمان مثل ملک الشعرا بهار اشعار زیاد در حافظه داشت و اشعار فکاهی ایرج را نیز برای ما
میخواند. مرحوم علامه
مظفر آقا شیخ محمدرضا، میفرمود: «میرزا شاید حدود صد هزار شعر از شعرای عرب، آن هم قصایدی که در مدح حضرت رسول و حضرت امیرمؤمنان
گفته شده است،
حفظ دارد.» در حکمت و فلسفه از تلامیذ برجستهی آقا بزرگ حکیم و حاج فاضل خراسانی و در منقول از افاضل حوزهی آقا ضیاءالدین
عراقی و آقا میرزاحسین
نائینی بودند.
آقا میرزاحسن تمام مواردی را که سعدی
از متنّبی متأثر شده است،
حفظ بود و قرائت میکرد و اثبات میکرد که سعدی مطلب
را ادا کرده است.
در حکمت و فلسفه، حدود پنج سال به درس
استاد علامه، حاج میرزا
محمدحسین طباطبایی تبریزی حاضر شدم و چند سال از درس تفسیر و
اصول فقه آن مرحوم استفاده کردم.
مرحوم آقای طباطبایی کفایه را به انضمام حواشی استاد خود حاج شیخمحمدحسین اصفهانی برای
حقیر و جمعی از
دوستان تدریس فرمودند.
آقای طباطبایی علاوه بر جامعیت در علوم
معقول و منقول، انسانی تمام
عیار بود، مدتها در علم سلوک و اخلاق به سبک اساتید فن در
اعتاب مقدسه مثل آقا میرزاعلیآقای قاضی و حاج میرزا حبیب ملکی و اساتید طبقات بعد از آنها، روح و سرشت پاک طبیعی و ذاتی خود
را با علم و عمل و
اخلاق کسبی توأم کرده بود. لذا شخصی سلیمالنفس و دارای اعتدال روح به اخلاق ارباب معرفت متخلق بود. به حقیر لطف فراوان داشت
و در تمام مدتی
که به درس ایشان میرفتم یا در منزل و گاهی در ییلاقات حسبالامر او در خدمتشان بودم، ذرهای هوی و هوس و مختصر انحراف از جادهی
عدالت در ایشان ندیدم، ملکی بود
در صورت انسان. قوی الایمان، سلیمالجنبه و در واقع عمل و
رفتار او خود به خود انسان را به طرف معنویات سوق میداد، که از معصوم وارد است: «کونوادعاة الناس بغیر السنتکم».
حقیر بر خلاف آنچه که شهرت دارد، از محضر مرحوم آقای میرزامهدی آشتیانی استفاده
نکردهام. ایامی که آن
مرحوم حال تدریس داشت، نگارنده استعداد استفاده از او را فاقد بودم و این اواخر که اسفار و شفا میخواندم، آقا میرزامهدی بستری
بود. برخی از مشکلات
فلسفی و عرفانی را آن مرحوم برای حقیر تقریر میفرمودند.
ایشان نیز
مردی بسیار سلیمالنفس بود- کلیهی مبانی حکمای مشّاء و اشراق و حکمت متعالیهی ملاصدرا را از حفظ داشت. در عرفان احاطهی حیرتآوری
داشت و آنچه را که
نزد اساتید فرا گرفته بود، به واسطهی سرعت انتقال و حافظهی عجیب، در حفظ داشت، اغراضگویی نکردهام. حقیر حدود یک سال در درس
اسفار استاد نامدار
و عالم متقی آقا میرزا احمد آشتیانی حاضر شده است. اگر چه کثرت سن و ضعف ناشی از کهولت مانع بود که آنچه را میداند، تقریر نماید
ولی استاد مسلم
بود. مرحوم آقا میرزا احمد در نجف که اسفار تدریس میکرد، یک صحفه اسفار چاپ سنگی را یک هفته تدریس میکرد. در این اواخر به
حافظه و حضور ذهن او
مطلقاً خللی راه نیافته بود. مشکلترین مباحث اسفار را بدون مطالعهی قبلی برای انسان حل میکرد. شرح فصوص قیصری و
تمهیدالقواعد و نصوص
قونوی و شرح مفتاحالغیب را نزد آقا میرزاهاشم قرائت کرده بود و استاد این فن بود.
نگارنده بعد از قرائت الهیات و امور عامهی
اسفار و الهیات شفا،
تابستان به تهران مسافرت کردم. یکی از دوستان حقیر (مرحوم حاجمیرزاتقی آجیلی) از تجار تهران که در قزوین کارخانهی
خشکبار داشت، پیشنهاد
کرد که برویم به قزوین، نگارنده تا آن زمان مرحوم استاد اعظم (سید سادات اعاظم الحکما) آقای حاج میرزا ابوالحسن قزوینی را
زیارت نکرده بودم. بعد از ورود به قزوین،
بعدازظهر آن روز رفتم مدرسه التفاتیه، طلاب گفتند آقای
رفیعی نیم ساعت دیگر تشریف میآورند.
خدا رحمت کند حاج شیخ علیاصغر تاکندی را که در حال کهولت سن به سر میبرد و اخلاق
محمدی داشت، از، بند
ه دعوت کرد و در جلوی حجرهی فرزندش که در آن زمان طلبه بود و فعلاً از فضلاست با قلیان و چایپذیری کرد. آقای ابوالحسن
وارد شدند، دارای هیبت و
وقار خاصی بود. پیشیانی بلند و نظری گیرا داشت. خوش صحبت و با اطلاع و نیک محضر بود. تاریخ ایران را بعد از دوران اسلام حفظ داشت
بحارالنوار مجلسی
را مکرر مطالعه کرده بود و به تمام ضعف آن آشنا بود. در فلسفه در بین اساتید تهران، محضر آقامیرزاحسن کرمانشاهی اعلی اللّ'ه
مقامه را درک کرده
بود. سفر نفس اسفار و الهیات شفا را از قرار اظهار خود محروم آقا میزامحمود آشتیانی، نزد آقا میرزاحسن و منظومه را نزد حاج فاضل
تهرانی قرائت کرده
بود. مقدمهی قیصری و قسمتی از فص آدمی را نزد آقامیرزامحمود قمی خوانده بود، ولی در فن عرفان تسلط نداشت، هنر او در آثار
ملاصدرا ظاهر و بارز بود.
عرفان کار قلندری است که در وادی دیگر سیر کند.
کتاب اسفار و حواشی ملاصدرا
بر مفاتیح الغیب و حواشی ملاصدرا بر حکمت الاشراق در حافظه داشت و گویی خداوند او را برای تدریس اسفار خلق کرده بود.
نگارنده بعد از چند جلسه
گمشدهی خود را یافتم، آن مرحوم عنایت خاص به حقیر داشت. بعد از نماز مغرب و عشا حدود سه ربع ساعت منبر میرفت و یکی از آیات
قرآنیه را تفسیر مینمود.
آن زمان حدود شصت سال داشت و بسیار قویالبنیه و با نشاط بود.
از طلاقت لسان و عذوبت بیانی بینظیر
برخوردار بود، وقتی که حال تدریس داشت،
با بیان سحار خود هنگام تقریر مبانی صدرالمتألهین نفس انسان را در سینه حبس مینمود و اعجاز میکرد. آن چنان احاطهای داشت که
وقتی مباحث اسفار
را عنوان میکرد، حقیر که شرح حکمت الاشراق با تعلیقات آخوند ملاصدرا و شفا را با حواشی آخوند و شر اشارات قبلاً مطالعه میکردم، به
عیان میدیدم که به
همهی مشارب فلسفی احاطه و اشراف فوقالعاده دارد و درس او ناظر به تمام مشارب فلسفی است.
استاد- اعلی اللّ'ه درجاته- در عرفان تخصص نداشت، ایشان از حوزهی آقامیرزاهاشم استفاده نکرده بود.
نگارنده و چند نفر از
دوستان که در خدمتشان اسفار میخواندیم، استدعا کردیم، مقدمهی قیصری تدریس بفرمایند. در همان ابتدای ورود، در مقام تقریر فصل اول
مقدمات قیصری معلوم
شد که استاد در عرفانیات توانایی ندارد و آن عذوبت بیان در این مقام و مشهد از او دیده نمیشد، بنده احساس کردم مرد میدان فصوص
ابن عربی نیست.
مرحوم رفیعی به خواهش حقیر ایام تعطیلی
نوروز به قم مشرف شدند، حقیر و مرحوم
استاد علامه حاج آقا مصطفی و برخی از دوستان سفر نفس اسفار را خدمت ایشان شروع کردیم و درس خارج اصولی هم برای ایشان قرار
دادیم به این عنوان
که مدتی در قم از محضرشان استفاده کنیم. حضرت امام مدظله فرمودند دو سال هم بتوانید آقای حاج سید ابوالحسن را در قم نگه
دارید، غنیمت است، ولی
ایشان بعد از یک ماه مصمم شد که به قزوین مراجعت کند.
نگارندهی این
سطور و آقای مهدوی کنی و برادرشان و آقای امامی کاشانی برای ادامهی استفاده از محضرشان به قزوین رفتیم.
با صراط تمام باید عرض کنم که او در بین اساتید ما مرد میدان اسفار بود و لاغیر، ادعایی هم
نداشت که به جای منظومه
تدریس شود. فرمودند منظومه بهترین کتاب است برای کسی که بخواهد به فلسفهی ملاصدرا آشنا شود و بعد از اسفار بخواند. صراحتاً
فرمودند: «من خودم را میشناسم
بعد از صرف مدتی وقت اگر بخواهیم اثری جامع و متوسط بین کتب مفصل ملاصدرا و آثار موجز او به وجود آورم، قهراً سه درجه از
شواهد ربوبیه نازلتر
خواهد بود. «همین که حس میکرد ما او را مرد میدان اسفار میدانیم، خوشحال بود.
مرحوم شیخ غلامعلی شیرازی و آقامیرزاعلیمحمد
اصفهانی نیز مانند
دیگر تلامیذ آقامحمدرضا و آقا علی مدرس استاد ماهر بودند. آقا شیخ غلامعلی خیلی زودتر از معاصرانش به سرای باقی شتافت.
آقا میرزا علیمحمد به نجف
مشرف شد و در آنجا به تدریس پرداخت او را تفکیر کردند، به ایران برگشت و مطلقاً از برای ارباب عمامه درس نگفت و در مدرسهی
علوم سیاسی تدریس
میکرد و در 1304 خورشیدی به سرای باقی پیوست. آقای قزوینی در علوم نقلی استاد بود و اطلاعات متفرقهی وسیعی داشت که حاضران در
مجالس علمی را متوجهی
خود میساخت. ادیبی ماهر بود. کلیهی آثاری که در مشروطیت نوشتهاند، دیده بود. تاریخ ایران را خوب میدانست. در
ریاضیات و علم هیئت تسلط
داشت. مدتی را در زنجان برای استفاده از علوم ریاضی از محضر وحید زمان خود آقا میرزا ابراهیم زنجانی (از تلامیذ آقا میرزا حسین
سبزواری و جلوه و آقا
علی و آقا محمدرضا و در نقلیات از تلامیذ آقا میرزاحسن آشتیانی) اقامت نمود.
فهرست آثار سیدجلال آشتیانی
حقیر (سیدجلال آشتیانی) برای آنکه مختصر اندوختهی خود در ربوبیات را از دست ندهد، به تألیف
آثار علمی پرداخت اولین
اثر حقیر، هستی از نظر فلسفه و عرفان است که در 1338 در مدت بیست روز آن را به سلک تحریر آوردم. اثر دوم نگارنده شرح حال و آراء
فلسفی ملاصدرا است که
در کمال ایجاز نوشته شده است و آن را خیال دارم در دو جلد به تفصیل در آورم.
اثر سوم حقیر چاپ شرح آخوندملامحمد جعفر
لنگرودی بر مشاعر ملاصدرا
است، حاج ملامحمد جعفر از شاگردان آخوندنوری است. این شرح با مقدمهی راهگشای استاد محقق جلال الدین همائی - اعلیاللّ'ه
مقامه- و تعلیقات مفصل حقیر به
انضمام سیر فلسفهی اسلامی از زمان میرداماد و میرفندرسکی
تا عصر حاضر چاپ و منتشر شد.
المظاهر الالهیهی ملاصدرا را قبل از شرح مشاعر با مقدمه و تعلیقات چاپ کردم.
اثر پنجم نگارنده شرح مفصل بر مقدمهی قیصری بر شرح خود بر فصوص ابن عربی است. نگارنده
این شرح را تقدیر
مرحوم آقای آشتیانی نمودم، بعد که دوباره خدمت آن استاد محقق رسیدم، فرمودند «این شرح را با ذوق و علاقه بر عرفانیات و به
زور استدلال شرح
کردهای. مواضع مشکل مقدمه و فص آدمی و شیثی را به دقت مطالعه کن. بعد از مطالعهی دقیق و درک مواضع عویصات، مطالب را برای
توبیان میکنم.»
شواهدی ربوبیهی آخوند ملاصدرا اثر ششم
نگارنده است که جزء انتشارات دانشگاه
مشهد با حواشی محقق سبزواری چاپ و نشر شد. مقدمهی مفصل آن در نحوهی تأثیر افکار ملاصدرا در معاصران و اساتید بعد از او تا
زمان آخوند نوری و رونق
گرفتن آثار این فیلسوف در مدارس و حوزههای علمی و سیر نزولی آن تا زمان حاضر و نیز بیان تأثیر افکار ابنعربی در اساتید دوران
صفویه و زندیه و قاجاریه
است.
در این ادوار فقها و مجتهدانی نظیر آقا
حسین خوانساری و محقق
سبزواری، صاحب ذخیرهی شیخالاسلام اصفهان، و فقیه کم نظیر فاضل هندی سید محمد فرزند تاجالدین حسن اصفهانی استاد معقول و
منقول بودند. از فاضل
هندی مؤلف کتاب عالی در فقه اهل بیت (ع) به کشاف اللثام تعبیر میکنند.
شیخ جعفر کاشف الغطا گفته بود: «اگر کشف
اللثام را ندیده بودم، باور
نداشتم که در اولاد اعاجم فقیه به وجود آید.» به هر حال، جلد اول منتخبات فلسفی را بعد از مجموعهی آثار چاپ نشدهی حکیم
سبزواری به انضمام قمست
فرانسوی، چاپ و منتشر نمود. به نظرم میآید که حدود چهل کتاب و رساله از 1340 خورشیدی تا 1361 هجری شمسی چاپ و منتشر نمودهام.
اصول المعارف محقق
فیض و رسائل فلسفی ملاصدرا، المسائل القدسیه و اجوبة المسائل متشابهات القرآن نیز از آثاریست که با مقدمهی مفصل جزء
انتشارات دانشکدهی الهیات
در دسترس اهل ذوق قرار گرفت.
بهترین اثری که در این اواخر منتشر کردم، مشارق الدراری، شرح سعیدالدین سعید فرغانی است
بر تائیه ابنفارض که از حیث
اشتمال بر امهات قواعد عرفانی و فروعات متفرقه بر این اصول
نظیر ندارد.
این کتاب تقریر درس شیخ کبیر قونوی است
که از قرار مقدمهای
که به قلم مبارک خود بر این شرح نوشته، ابیات تائیه را در دیار مصر و شام و روم برای جمعی از اعاظم تلامیذ خود شرح مینموده
و شاگردان بیانات
استاد را مینوشتند. قونوی تقریرات فرغانی را پسندید و بر آن مقدمه نوشت. فرغانی از خود نیز مایه گذشته است.
تائیهی ابنفارض در اطوار نبوت و ولایت محمدیه و علویه و دیگر وارثان ولایت محمدیه
یعنی ائمهی طاهرین،
نظیر ندارد. در عالم اسلام به تصریح اهل فن هیچ اثر منظوم دارای عظمت تائیه نمیباشد. بلکه مراتب ولایت را بدان مضبوطی و
نظم خاص احدی بیان
نکرده، در آن شور و حال غریبی دیده میشود.
حقیر اولین و بهترین و عمیقترین شرح ابن عربی را با نسخ متعدد مقابله و برای چاپ
مهیا کردم. شرح مذکور تألیف
مؤیدالدین جندی از تلامیذ قونوی است. از این کتاب سیصد و پنجاه صفحه چاپ شده بود که بنده به شدت بیمار شدم و دوست
دانشمندم جناب آقای
دکتر ابراهیم دینانی استاد فعلی دانشگاه تهران بقیهی کتاب
را که در مطبعه بود، زیر نظر گرفت
و چاپ کرد.
نسخ کتاب مذکور تمام شده است و در نظر دارم آن را با دقت تصحیح و با مقدمهای مفصل در نحوهی
تأثیر او بر دیگر شارحان
فصوص و نحوهی تلقی عرفای قبل از ابن عربی درباهی وحدت وجود در دست دارم که به عنوان رد بر تهافت غزالی به رشتهی تحریر
میآورم و در همین
اثر، تمام مطالب ابواب الهدی اثر مرحوم آقا میرزامهدی اصفهانی را مورد نقد و بررسی قرار میدهم.
شایان گفتن است که استاد در سال 83
دارفانی را وداع گفت و اهل حکمت
را، جریحهدار ساخت.
منبع : سایت کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
کد مطلب: 300
زاد و زندگی
عبدالرحمن جامی (817/1414-898/1492) شاعر مشهور و
دانشمند بزرگ از پیروان ابنعربی بود. کتاب وی لوایح بیانی از مذهب وحدت
وجود است. وی در مقدمه بیان میکند که این مذهب نتیجهی مواجید صوفیانهی چندین عارف بزرگ
است، ولی نقش او صرفاً نقش یک شارح و مفسر است، زیرا هیچگونه مواجید صوفیانه نیافته و
تجربه نکرده است. وی تنها آنچه را که دیگران تجربه کردهاند مستقیماً به عبارت درآورده است.
آرای جامی
بیان او از این نظریه با تعریف منطقی واژه «وجود» دنبال میشود. وجود (یا هستی) گاهی به
عنوان یک مفهوم
کلی به کار میرود که در منطق آن را «معقول ثانی» مینامند و هیچگونه تقرر عَینیِ
مُماثِل با آن (مفهوم) ندارد و تنها خود را در ذهن به ماهیت یک شیء پیوند میکند. (1) با درنظر گرفتن
وجود در این معنی، منتقدان چندی دربارهی بیان ابنعربی که میگوید خدا وجود مطلق است اشکال
وارد کردهاند.
به نظر آنان، وجود مجردی را که هیچگونه واقعیت (یا تقرّر) عینی ندارد نمیتوان گفت که
منشأ واقعیت خارجی باشد. بنابراین، جامی میکوشد با گفتن این نکته که وجود یا هستی معنای دیگری
دارد، از ابنعربی دفاع کند. زمانی که وحدت
وجودیان واژهی «وجود» را بهکار میبرند به واقعیت (یا حقیقتی) اشاره میکنند که
ذاتاً وجود دارد، و هستی موجودات دیگر مبتنی بر وجود اوست. در حقیقت هیچ چیزی جز او وجود
ندارد، و همهی موجودات عینی
حالات او هستند. ولی به نظر جامی درستی این بیان به اندازهیی
که از طریق
وجدان و اشراق نوسان مییابد، از طریق عقل نمییابد. وجود مطلق خدا خوانده میشود که منشأ
موجودات و در همان حال برتر از هرگونه کثرت است. او از همهی تجلیات و مظاهر برتر است و ناشناختنی.
ذات صرف و بسیط هیچگونه تعینات ندارد و برتر
از تقسیمات اسماء، صفات و نسبتهاست. تنها زمانی که این ذات به مرحلهی تجلی میآید صفاتی
مانند علم، نور، و وجود ظهور مییابند. ذات برتر از همهی تعینات است ولی تنها زمانی که خدا از
طریق عقل محدود
انسانی لحاظ شود، گویند او دارای صفات است.
جامی به پیروی از ابنعربی نظریهی صفات
اشاعره را که بنابر آن صفات در ذات خدا موجودند و با آن مساوقاند و در عین حال نه با او مماثلند
و نه مخالف، رد میکند. در لایحهی پانزدهم بیان میدارد که صفات در ذهن غیر از ذات است، ولی
در عین و عالم
خارج با او مماثل است (صفات عین ذات هستند). خدا به صفت علم عالم است، به صفت قدرت قادر
است، به صفت اراده فعال است، و بر این قیاس. شکی نیست که چون صفات با توجه به
محتوای آنها با همدیگر اختلاف دارند، همینطور با ذات نیز اختلاف
دارند. ولی در عالم واقع همه با ذات مماثلاند بدین معنی که در ذات او هیچگونه کثرت هستی
وجود ندارد.
حقیقت غایی یعنی خدا مأخذ همه چیز است. او چنان
واحدی است که کثرت او را متأثر
نمیتواند بکند. ولی چون او خود را در صور و شئون کثرت متجلی
میسازد، به نظر کثیر میرسد. با این همه، این تقسیمات واحد و کثیر تنها ذهنی است.
خدا و عالم دو
جنبه از یک حقیقتاند. «عالم ظهور خارجی خداست و خدا (حقیقت) باطنی عالم است. پیش از تجلی
عالم خدا بود، و خدا پس از تجلی با عالم مماثل است.»
در واقع، حقیقت یکی است، و جنبههای دو گانهی خدا
و عالم تنها راههای نگرش ما در آن است.»
طبیعت اشیاء در عالم در ارتباط با مطلق مانند
حالاتی است که جامی به تبعیت از ابنعربی شئون میخواند، که به خودی خود وجود و عینیت
ندارد و تنها نُعوتِ وجودِ واحدند. این شئون در مطلق منطویاند، همچنان که کیفیات در جوهری
حلول میکنند یا مانند لاحقی است از سابقی - مانند نیم، یک سوم، یک چهارم و اعداد کسری دیگر که
به عدد صحیح
مربوطند؛ این اعداد کسری بالقوه در عدد صحیح داخلاند و تنها زمانی که تکرار میشوند صریح و جَلّی
میشوند. روشن است که مفهوم خلقت چنان که عامه آن را درمییابند نامربوط و خطاست. خلقت
به معنی کلامی آن فعلیتپذیری قوای مکنونهی خالق نیست، بلکه عبارت از تولد افرادی
و اشیائی است
که، هر چند هستی خود را از این مأخذ مییابند، با این همه تا حدودی از عدم تَعیُّن و اختیار
برخوردارند. به نظر جامی خالق و مخلوقات دو جنبه از یک حقیقت است.
این تعیُّن ذهنی، از لحاظ جامی، دو مرتبه دارد. در مرتبهی
نخستین که مرتبهی علمی خوانده میشود، این موجودات در علم الهی، به صورت اعیان ثابته ظاهر
میشوند. در مرتبهی دوم که آن را مرتبهی عین یا مرتبهی جهان مادی میخوانند، (موجودات)
صفات و خواص وجود عینی (خارجی) را کسب میکنند. «حاصل آنکه، در
جهان خارجی جز یک حقیقت وجود ندارد که به حساب ملبسشدن به شئون و صفات
مختلف کثیر و متعدد به نظر میآیند.»
حق، به عنوان ذات در فراسوی همهی معرفت (بشری)
است، نه وحی و نه عقل میتواند کسی را در فهم آن یاری بکند. هیچ ولّیِ
عارف نمیتواند
ادعا بکند که قادر است او را بدین صفت تجربه کند. «برترین تعین او فقدان همهی تعینات است و
پایان همهی معرفت دربارهی او حیرانی است.» نخستین مرتبهی هبوط احدیت است
که یک وحدت ساده و عاری از همهی شئون و روابط است. وقتی (وجود) با این
شئون محدود و مشروط گشت آن را واحدیت خوانند که در آنجا حق به وسیلهی تجلی جز آن
تعین مییابد. در این مرتبه است که او صفات خالق و حافظ به خود میگیرد و با حیات، علم و
اراده مشخص میگردد.
نیز درست در همین مرتبه است که موجودات نخستین بار به عنوان اعیان علم الهی، در ذهن
او ظاهر میشوند، ولی مایهی کثرت در واحد نمیشوند. در یک مرتبهی
بعدی این اعیان علم الهی جامهی هستی میپوشند و تکثر مییابند. همهی آنها در مراتب
مختلف برخی از اسماء و صفات را متجلی میسازند. انسانهای کامل مانند انبیا به تنهایی
همهی این اسماء و صفات را منعکس میسازند. ولی علیرغم همهی این تجلیات و انشاقهای واحد در
کثرت، وحدت
همچنان دست نخورده باقی میماند. این امر در ذات یا صفات هیچ تغییری پدید نمیآورد. «هر چند نور
آفتاب در یک زمان، روشن و تیره هر دو را روشن میگرداند با این همه تغییری در صفای نور آن
پدید نمیآید.
اگر یک ذات در همهی موجودات مندمج شده است، حضور او
در آنها به این معنی نیست که همهی اشیاء از این نظر برابرند. زیرا بر پایهی نیروی پذیرندگی
هر یک از این
اشیاء، اختلافاتی در مراتب وجود دارد. شکی نیست که خدا و عالم دو جنبه از حق است. با این همه
خدا خداست و عالَم عالَم. «هر مرتبهیی از وجود بنا بر منزلت آن متعین شده است. اگر این اختلاف
را نادیده بینگاری کافر شوی.»
جامی در اخلاق، سنت مرسوم وحدت وجودی را دنبال میکند
و از مذهب جبر مطلق دفاع میکند. چون خدا ذات یا جوهر همهی اشیاء و جنبهی باطنی عالم است، همهی
افعالی که معمولاً به انسان نسبت داده میشود، در حقیقت بهتر است که به حق نسبت داده شود. ولی
اگر انسان این چنین مجبور است، مسئلهی شر چه میشود؟ جامی در اینجا بار دیگر از ابنعربی
پیروی میکند.
او میگوید این درست است که همهی افعال آدمیان از آن خداست، با این همه برای ما سزوار
نیست شر (و گناه) را به خدا نسبت دهیم. (2) زیرا وجود از آن حیث که وجود است خیر مطلق است.
بنابراین به نظر او شر محتوای
مُحقَّقی ندارد و امری عدمی است، (3) و تنها برخی چیزها را که
باید میداشت فاقد
است. برای مثال، سرما را درنظر بگیرید. چیزی به عنوان شر در آن وجود ندارد ولی در ارتباط با
میوهها که از رسیدن آنها جلوگیری میکند شر به حساب میآید.
هدف نهایی انسان تنها نباید فنا یعنی به یکسو نهادن
آگاهی باشد، بلکه فنا فنا باید باشد، یعنی به یکسو نهادن شعور به اینکه به حال
فناء رسیده است.
در همین مرتبه، فرد نه تنها شعور ذات (خود آگاهی) خویش را از دست میدهد، بلکه آگاهی از
«ناخودآگاهی خود» را نیز از دست میدهد. پس از این، به نظر جامی، ایمان، دین، عقیده یا کشف
(معرفت و مواجید صوفیانه)
همه بیمعنی میشوند. (4)
پانوشتها
1. از این بیان برمیآید که جامی مانند
بسیاری از عرفا به اصالت ماهیت قائل است. ـ م.
2. گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ / تو در طریق
ادب باش و گو گناه
من است. - م.
3. به تعبیر حکمای اسلامی «الشرورُ أعدامٌ». - م.
4. م.م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام ، تهران، نشر
جهاد دانشگاهی، 1376، جلد دوم، صص 390-370.
منبع : سایت کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
شیخ محمود شبستری
زاد
و زندگی
محمود
شبستری، منسوب به شبستر، دیهی نزدیک تبریز در آذربایجان، حدود اواسط سدهی هفتم/ سیزدهم از مادرزاد و حدود
سال 720/1320 درگذشت. از زندگانی او اطلاع
اندکی در دست است. گلشن راز او بیان شاعرانهیی است از مذهب وحدت وجود. این کتاب به سال 710/1311
در پاسخ به سؤالاتی که امیرحسینی درباب حکمت
صوفیانه از خراسان برای او فرستاده بود نوشته شده است.
بیان
مذهب وحدت وجود این کتاب به آنچه ابنعربی (638 ه.ق.)
قبلاً
گفته بود چیزی نمیافزاید. با این همه، محمود این مطلب را از استاد روحانی خویش بسیار روشنتر و دقیقتر بیان
کرده است. او میگوید: وجود به تعریف اوّلیه عبارت
است از موجود، و عدم عبارت از معدوم. دردار وجود چیزی جز واحد نیست. ممکن و
واجب هرگز جدا نبودهاند؛ آنها از ازل یکی بودهاند. اگر به یک رویِ واحد
بنگری، واحد است و اگر به روی دیگر آن بنگری، وجود متکثر میشود - تنها فرق در این است که جنبهیی
وحدت واقعی است، و حال آنکه جنبهیی کثرت خیالی
است. حقیقت یکی است ولی اسامی آن گوناگون است، و همین کثرت است که
مایهیی تعدد میشود.
این
چنین ذاتی در فراسوی معرفت و فهم ماست.
ولی، به نظر شبستری، این ناتوانیِ ما در معرفت ذاتِ خدا از قربِ او به ما سرچشمه
میگیرد. ذات، به عنوان نور مطلق به چشم ما همچنان نادیدنی است
که عدم که ظلمت مطلق است. هیچکس مستقیماً نمیتواند به آفتاب بنگرد. ولی
آن را به نحوی که در آب منعکس شده باشد میتوان دید. عدم نسبی همچون
آب است. و به منزلهیی مِرآتی است از نور مطلق که پرتو حق در آن تابیده
باشد. این عدم نسبی همان عین ثابته در نظام ابنعربی است، که
نور الهی را بنا بر استعدادات طبیعی خود منعکس میسازد.
نور
الهی به عنوانِ نوری صرف کنزی مخفی بود، ولی آنگاه که در مرآت منعکس شد، خِزانه ظاهر شد. ولی در این جریان،
ذات هم که واحد بود متکثر شد.
شبستری،
پس از آن، صدورِ واحد را به شیوهی ابنعربی بیان میکند. نخستین صادر
از ذاتْ عقل کلی است که مرحلهی / حدیت است؛ دومین صادر نفس کلی است.
پس از آن عرش، کرسی، افلاک سبعهی آسمانی، عناصر اربعه، موالید ثلاثه،
یعنی معادن و نباتات، و حیوانات، میآید. آخرین صادر در این رشته انسان
است که او غایتِ آفرینش است. اگر چه انسان موقّتاً در این رشته آخرین است
ولی منطقاً نخستین است، همان طور که درخت بالقوه مقدم بر تخم است.
همهی موجودات برای او آفریده شده در حالی که او به عنوان والاترین صادر
یا مظهر الهی برای خودش آفریده شده است. وی خداوند چند عنصرِ پست و حقیر
است، ولی با این همه وجود این عَناصِر برای تکامل اخلاقی او اساسی است.
آینه برای اینکه قادر به منعکس کردن اشیاء باشد، باید یک روی آن
یکسره سیاه باشد. اگر این آینه همه شفاف و بلورین بود دیگر به عنوان آینه
به کار نمیرفت.
] چو
پشت آینه باشد مکدّر نماید روی شخص از روی دیگر [
چون
انسان هدف غایی خلقت است، همهی اشیاء چنان ساخته شدهاند
که از او فرمان ببرند. همهی اسماء گوناگون الهی هستند، ولی آدمی چون انعکاس
مُسمّی است، همهی اسماء را در باطن خویش گرد میآورد؛ از این روی،
همهی آفرینش در باطن اوست. او شگفتترین آفریدهی پروردگار است و همه
چیز خود را مرهون اوست؛ همهی قدرت، معرفت، و ارادهی او از آنِ پروردگار است.
از
نظر شبستری، عقل بالَمرّه معطَّل است.
راه
عقل راهی دراز، پر پیچ و خم، و دشوار است. حکیم فلسفی مانند احولی است که همه جا را دو میبیند. (1) او کار خود
را با ادراک اعیان مادی به عنوان حقایق میآغازد.
بر این اساس بر وجود واجب استدلال میکند و آن را از وجود ممکن جدا و
بیگانه میپندارد. (2) شبستری بر پایهی یک رشته استدلالهایِ پیوستهی علت و معلولی اظهار میکند که وجود
واجب علّة العلل جریان آفرینش است. فرآیندِ استدلال
به کلی پیش او باطل است. امکان معرفت خدا از راه مقولهی امکان مقدور
نیست زیرا امکان نسبتی با واجب ندارد «و آن مانند این است که شخص بخواهد
خورشید تابان را به کمک نورِ شمعی لرزان کشف کند.» (3)
لذا
بهترین شیوه این است که استدلال عقلی را رها کنند و به وادی عرفان در آیند.
] در
آ در وادیِ اَیْمن که ناگاه درختی گویدت «اِنّی اَنَا اللّه» [
دانشی
که از طریق دلیل بحثی به دست آید شخص را به خواب میکشد، حال آنکه عرفان او را از خواب بیدار میکند.
شخص باید چون ابراهیم به فراسویِ الوهیتِ
ستارگان، خوشید، و ماه برود که به نظر وی به ترتیب مظاهر ادراک حسی، تخیل، و عقل نورانی هستند.
] خلیل
آسا برو حق را طلب کن شبی را روز و روزی
را به شب کن
ستاره
با مه و خورشید اکبر بود حس و خیال و عقل انور [
در
سؤال ششم گلشن راز شیخ صریحاً سودمندی عقل را در طلب عارفانهی حق رد
میکند. او معتقد است که «راهی است وَراءِ طورِ عقل»
که
به واسطهی آن شخصی میتواند راز حقیقت را بداند. این نیروی ذوقی آدمی در باطن او همچون آتش در دل سنگ نهان است،
و چون این آتش درگیرد، همه عالم تابناک و روشن
گردد.
] ورای
عقل طوری دارد انسان که بشناسد بدان اسرار پنهان
بسان
آتش اندر سنگ و آهن نهادهست ایزد اندر جان و در تن...
چو
برهم اوفتد آن سنگ و آهن زنورش هر دو عالم گشت روشن
[
در سؤال دهم وقتی از اعتبار علم بحث میکند میگوید
که منظورش از معرفت وسیلهیی نیست که
مردمان با آن نیرو و حرمت دنیوی به دست میآورند؛ زیرا این با روح عارف
راستین منافات دارد. دانش تنها زمانی سودمند است که آدمی را به کار درست رهبری کند، کاری که از دل
سرچشمه بگیرد. (4) همینطور شبستری مطالعهی هر
دو ریشهی معرفت که در قرآن به آنها اشارت رفته
- جهان
بیرون (آفاق) و جهان درون یا خودآگاهی (= انفس) را سفارش میکند. ولی عملاً تحقیق عارفان در جهان درون همواره
آنان را بدان جا کشانیده است که تأکید ورزند جهان
بیرون و همی و خیالی بیش نیست.
بیانی
که شبستری از صفات اخلاقی به
دست میدهد بازگویی صِرف نظریات افلاطونی و ارسطویی است. حکمت، عفت،
شجاعت و عدالت، فضایل اخلاقی عمده هستند. (5) او به اجمال اصل ارسطویی
وسط را مورد بحث قرار میدهد. بهشت، حاصل پیروی از همین راه میانه است، و حال آنکه اختیار هر یک
از (طریق) افراط و تفریط به دوزخ میانجامد.
] همه
اخلاق نیکو در میانه است که از افراط و تفریطش کرانه است
میانه
چون صراط المستقیم است زهر دو جانبش قعر جحیم است [
وقتی
تهذیب اخلاق دست دهد، انسان نور الهی (یا تجلی) را دریافت میکند که روح او را منور ساخته به والاترین
مدارجش میرساند. انبیا و اولیا در زمرهی کسانی
هستند که ارواحشان صافی گشته است.
] چو
آب و گل شود یکباره صافی رسد از
حق بدو روح اضافی
چو
باید تسویه اجزای ارکان در او گیرد فروغ عالم جان [
تجلی
الهی تنها در اشیاءِ نیک نیست بلکه در اشیائی هم که ما در
اصطلاح مرسوم بد مینامیم تجلی هست. چون خدا تنها وجود موجود است و تنها علت
همهی اشیاء، لذا همهی اشیاء بدون استثناء نور او را ظاهر میسازند. وضع
منطقی وحدت وجود چنان است که خوب و بد همه یکسانند و همه مظاهر خدا هستند و
همه پایگاهی مساوی دارند. اما وقتی به عقاید متداول مرسوم نظر میافکنیم،
میان آنها فرق مینهیم، و خیر را به خدا و شر را به شیطان نسبت میدهیم.
] مؤثر
حقشناس اندر همه جای ز حد خویشتن بیرون منه پای
حق
اندر کسوت حق دین حقدان حقاندر باطل آمد کار شیطان [
شبستری
مانند همهی وحدت وجودیان یکسره جبری مذهب است. او معتقد است که حسِّ -
به اصطلاح - آزادی که انسان مالک آن است، به سبب شعور او به نفس خویش
به منزلهی چیزی جدا از خداست. انسان طبیعةً امری عدمی یا نابود است، و
از این روی، معنایی ندارد که اختیاری به او نسبت دهند. معتقدان به
آزادی اراده گبرکاناند (6) که میان خدای نیکی و خدای بدی فرق مینهند.
نسبت دادن قدرت، اراده و فعل به انسان خطاست و به نظر او در این باب هم معتزله و هم اشعریه
گمراه شدهاند - چه گروه اول میگویند انسان در
انتخاب خویش اختیار دارد، و گروه دوم با نسبت دادن قوهی کسب به او او را مسئول افعال خویش میسازند.
] هر
آن کس را که مذهب غیر جبر است نبی
فرمود کاو مانند گبر است
[
به
نظر شبستری انسان را برای انجام دادن
مسئولیتهای اخلاقی نیافریدهاند، بلکه از آفرینش او هدف دیگری در کار بوده
است، اما بیان نمیدارد که آن هدف دیگر کدام است. با این همه لاهیجی ]
شیخ محمد از عرفای سدهی نهم [ شارح او میافزاید که مقصود این بوده است
که وی مانند آینهیی بیزنگار مظهر ذات، صفات و اسماء الهی باشد. آیا میتوانیم
آینه را به سبب منعکس کردن اشیاء مختار و آزاد بنامیم؟ برای هر یک
از ما افعالمان از پیش مقدر شده است. افعال الهی تفحصناپذیر و
ناپرسیدنی است. او میپرسد «آیا میتوانی تعلیل کنی که چرا یک انسان محمد و دیگری ابوجهل زاییده میشود؟»
کرامتِ آدمی در این است که مجبور باشد نه اینکه
از اختیار نصیبی داشته باشد.
ولی
] اگر چنین است [ چرا انسان
مسئول اعمال خویش است؟ آیا این بیعدالتی نیست؟ شیخ فکر میکند که این کار بیعدالتی نیست بلکه
برهانی در تأیید قدرت کامله و اختیار خداست. وانگهی
هدف از مکلف ساختن آدمی برای انجام اعمالی که دربارهی آنها از خود
اختیاری ندارد این است که او را مجبور سازد تا این عالم را برای همیشه
پسِ پشت بیندازد، چه او به جوهر خویش یا به قوّهی طبیعی خویش قادر نیست
از صراط المستقیم پیروی کند و به قانون الهی یا شریعت اطاعت ورزد:
] به
شرعت زان سبب تکلیف کردند که از ذات خودت تعریف کردند
چو
از تکلیف حق عاجز شوی تو به یکبار از میان بیرون روی تو [
مراتبی
که فرد توسط آنها به مرحلهی کمال میرسد کدامند؟ به نظر او، انسان به عنوان اصل و کمال آفرینش زاده
میشود، و پاکترین پاکان و مهتر مهتران است. ولی به
سبب افتادنش به خاکدان این جهانِ پدیداری، به پستترین سطحها تنزل
میکند. مقام او در این مرحله یکسره مخالف است با مقام وحدت. ولی آدمی
بنا بر نوری که از طریق قوای ذوقی یا استعداد عقلی خود کسب میکند، ضعف
خود را در مییابد و به سلوکی عکس سیر اول میپردازد، این سلوک از امکان
به واجب، از کثرت به وحدت و از شر به خیر است.
] مسافر
آن بود کو بگذرد زود زخود صافی شود چون آتش از دود
سلوکش
سیر کشفی دان ز امکان سوی واجب به ترک شَین و نقصان
به عکس سیر اول در منازل رود تا گردد او انسان
کامل [
در
این سلوک سه مرحله وجود دارد.
نخستین مرحله را جذب گویند. در اینجا نور الهی از طریق اعمال و افعال بنده
پرتو افشانی میکند، و چنان میشود که صوفی افعال همهی اشیاء دیگر را
خیالی و واهی میپندارد، هیچ چیز جز خدا، مالک قوهی فاعلی نیست. در مرتبهی
دوم نور الهی از طریق صفات الهی تابان میگردد، و بنابراین صوفی صفات
هر چیزی را مندرج در خدا فرض میکند. مرحلهی واپسین زمانی میآید که صوفی
نور و کشف را از عین ذات دریافت و حقیقت امور را رؤیت میکند. برای وی
هیچ چیز جز او موجود نیست، و هستی همهی اشیاء برآمده از هستی اوست. وقتی
صوفی به این مرحله میرسد، کامل میگردد، و به حال وحدت با پروردگار خویش
دست مییابد «بدان حد که نه فرشتگان و نه پیامبران میتوانند با او پهلو
برنند و برابری کنند. همهی دورگیتی در نور دیده میشود و انسان به مرحلهیی میرسد که سلوک خود را
از آنجا آغاز کرده بود».
] رسد چون نقطهی آخر به اول در آنجا نی ملک
گنجد نه مرسل [
قانون
دین، یعنی شریعت و راه و
رسم عارفان، یعنی طریقت، و حقیقت - همه برای ساختن انسان کامل دست به
دست همدیگر دادهاند. به نظر شبستری شریعت به منزلهی پوست در بادام است.
و آن تا حدودی سودمند است، وقتی مرحله کمال رسید، پوست بیفایده میشود
و بهتر است که دورش بیندازند. با این همه یک صوفی کامل به شریعت نیاز
دارد - نه برای خودش بلکه برای دیگران.
شبستری
در بیان ماهیت ولایت و نبوت از شیوهی عمومی نویسندگان صوفی پیروی
میکند. ولایت مقولهیی است که بیشتر از نبوت عمومیت دارد. در اصطلاح و در
نظر اول، اولیا و انبیا همه اولیا هستند. در یک صوفی ولایت پوشیده است،
در حالی که در نبی این حالت پیداست. از لحاظ شریعت، ولیّ تابع نبیّ است،
و با این حال او برترین مقامات را کسب میکند، و در تحقق اتحاد با
پروردگار با او یکی میشود. با رحلت نبیاکرم دور نخستین ولایت، دوری که در
آن نبوت و ولایت هر دو در عالم آشکار بوده است، به پایان میآید. پس از
پیامبر خاتم، ولایت ادامه یافت و دور جدیدی آغاز به تکوین کرد. روزی خاتم
اولیا ظهور خواهد کرد، و او ذروه و کمال ولایت خواهد بود و با ظهور او دور
هر دو عالم به پایان خواهد رسید. او کل خواهد بود، کلی که اولیای سابق همه
اجزای او بودهاند. مانند «خاتم انبیا»، وی نیز مایهی برکت همهی جهانیان
خواهد بود. او در آوردن صلح و امنیت برای مردم کامیاب خواهد بود؛ و عدل و
مساوات حکومت خواهد کرد. واژهی «خاتم» به نظر ابنعربی دلالت بر صوفیی که با وجود او ولایت به
پایان خواهد آمد، نمیکند، ولی از لحاظ شبستری، خاتم
اولیا، مانند «خاتم انبیا» ولایت را برای ابد به پایان خواهد برد. آخرین
اولیا «خاتمی» است که با (ظهور) او جهان به پایان خواهد رسید:
] نبی
چون آفتاب آمد ولی ماه مقابل گردد اندر «لی مع الله
نبوت
در کمال خویش صافی است ولایت اندر و پیدا نه، مخفی است
ولایت
در ولی پوشیده باید ولی اندر نبی پیدا نماید
ولی
از پیروی چون همدم آمد نبی را
در ولایت محرم آمد...
ولی
آنگه رسد کارش به اتمام که تا آغاز
گردد باز انجام [
با
این همه، این جهان مادی که کانون تجلی حق است
هرگز به پایان نتواند آمد، اگر بتوانیم گفت که حق تعالی از تجلی باز
ایستاد، آنگاه هرگز زمانی در میان نخواهد بود. این جهان و جهان بعدی به همدیگر خواهند رسید و هیچ خط
فاصلی میان آن دو نخواهد بود.
جهان
دیگر چیزی است که همواره در کار ساختهشدن است. آنچه را که ما معمولاً این جهان و آن جهان میگوییم اسماء
صرفی هستند برای آنچه شبستری به پیروی از ابنعربی
جریان دائم التجدُّد خلق مینامد، که دروی بیپایان از فنا و خلق جدید است.
در
حیات آینده، انسان جسم نخواهد داشت، و جسم او چیزی رقیق و
شفاف خواهد گشت. اعمال ما و تمایلات ذهنی حیات کنونی ما شکل عینی خواهد
گرفت، و به صورت محسوسی تجسم خواهد یافت. تمایلات خوب شکل نور (= بهشت) خواهد گرفت و تمایلات بد
شکل آتش (= دوزخ):
] بود ایجاد و اعدام دو عالم چو خلق و بعث نفس
ابنآدم
همیشه
خلق در خلق جدید است وگر چه مدت
عمرش مدید است...
هر
آنچه هست بالقوه در این دار به فعل آید در آن
عالم به یکبار
ز
تو هر فعل کاول گشت صادر بر آن گردی به باری چند
قادر
همه
احوال و اقوال مُدَخَّر هویدا گردد اندر روز محشر...
دگر
باره به وِفقِ عالم خاص شود اخلاق تو اجسام و اشخاص
[
پس
از مرگ، فردیت ] یا جسم [ آدمی ناپدید شده سرانجام کثرت در وحدت فانی خواهد شد. انسان تشریف رؤیت جلال
خواهد یافت، و این تشریف چیزی صوری و عینی نخواهد بود؛
بلکه تجلی در خود خواهد بود.
] تعیُّن
مرتفع گردد زهستی نماند در نظر
بالا و پستی
نماند
مرگ تن در دار حیوان به یک رنگی برآید قالب و جان
بود
پا و سر و چشم تو چون دل شود صافی ز ظلمت صورت گل
کند
ار نور حق بر تو تجلی' ببینی بیجهت حق را تعالی' [ (7)
پانوشتها
1. حکیم
فلسفی چون بود احول ز وحدت دیدن حق شد معطل
2. حکیم
فلسفی چون هست حیران نمیبیند ز اشیاء غیر امکان
ز
امکان میکند اثبات واجب وزین حیران شده در ذات واجب
3. زهی
نادان که او خورشید تابان به نور شمع جوید در بیابان
4. نه
علم است آنکه دارد میل
دنیا که صورت دارد اما نیست معنا
نگردد
علم هرگز جمع باآز ملک خواهی سگ
از خود دور انداز
علوم
دین زاخلاق فرشته است نیاید در دلی کو سگ سرشت
است
5. کتاب
حق بخوان از نفس و آفاق مزین شو به اصل جمله اخلاق
اصول
خلق نیک آمد عدالت پس از وی حکمت و عفت شجاعت...
6. اشاره
است به حدیث معروف القدریّة مجوس هذهِ الاَّمة.
- م.
7. م.
م. شریعت، تاریخ فلسفه در اسلام ، نشر دانشگاهی، 1376، جلد دوم، صص 357-351.
منبع : سایت کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
کد مطلب: 698
استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی یکی از برجسته ترین دانش آموختگان دو نظام آموزشی یعنی
حوزه و دانشگاه است . او که متولد 1313 در دینان اصفهان است ، پس از تحصیلات آموزشگاهی ،
شیفته ی نظام طلبگی می شود و در مدرسه ی نیماورد اصفهان ، مقدمات علمی و ادبی را می آموزد
سپس به حوزه ی علمیه ی قم می پیوندد و در مکتب امام خمینی (ره) و سید محمد داماد ، فقه و اصول
می آموزد .
بزرگ ترین استادان او در زمینه ی معقول ، شادروان علامه طباطبایی و شادروان آیت الله سید
ابوالحسن رفیعی قزوینی بوده اند .
پس از تحصیلات حوزوی ، به نظام جدید آموزش دانشگاهی روی می آورد و در سال 1345 در دوره ی
لیسانس دانشکده ی الهیات ، ودرسال 1352 از دوره ی دکترای فلسفه دانشگاه فارغ التحصیل
می شود . او در حدود سال های 1352 تا 1362 در دانشگاه مشهد به تدریس می پردازد و از 1362
تاکنون استاد فلسفه در دانشگاه تهران و استاد عرفان در دانشگاه علوم و تحقیقات است .
از آثار ایشان می توان به "قواعد کلی در فلسفه ی اسلامی" ، "وجود رابط و مستقل " ، "شعاع
اندیشه و شهود در فلسفه ی سهروردی"، "معنا از دیدگاه آقا علی مدرس زنوزی" ،"مقدمه ای بر
شرح فصوص جندی" ، "منطق و معرفت از نظر غزالی" ،"دفتر عقل و آیت عشق " و ... نام برد .
می کنیم .
دقیق ترین و جامع ترین پژوهش های عرفانی در حوزه ی اسماء و
صفات حق ، به عنوان یکی از ارکان عرفان اسلامی متعلق است به
حکیم عالیقدر دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتابی به همین
نام .
ایشان می نویسد : ارباب ذکر و اصحاب توحید ، خداوند سبحان را به
اسماء و صفاتش می خوانند و به این طریق در مراحل سلوک گام
بر می دارند .
تردیدی نیست که ذکر خداوند به وسیله ی اسماء و صفات ، یک
فضیلت است و می تواند موجب قرب انسان به خداوند شود .
ایشان پس از ذکر چهار آیه ای که در قرآن کریم از اسمای حسنای
حق سخن به میان آمده می گوید : همان سان که در آیه ی " ولله
الاسماء الحسنی فا دعوه بها (اعراف : 180) خداوند دستور داده
است که او را به وسیله ی اسمای حسنایش بخوانند زیرا مقام
اسماء و صفات حق ، بعد از ظهور مقام اطلاق ظاهر می شود و
همین مقام است که اهل معرفت از آن به مشیت و مقام واحدیت
تعبیر کرده اند .
در این مقام ، کثرت آشکار می شود چرا که حق تبارک و تعالی
به اسماء و صفات خود ظاهر می شود . این صفات و اسمای حق
تعالی عین ذات او و ازلی و ابدی است .
و دیگر اینکه مظهر صفات و اسمای حق در عالم وجود ، انسان
است و در میان انسان ها ، پیامبران (ع) ، بهترین مظاهر آن صفات
و اسماءاند و در میان همه ی پیامبران ، پیامبر اکرم (ص) مظهر تام
و کامل اسماء و صفات حق تعالی است .