وبسایت دکترمحمدمهدی اسماعیل پور

عرفان اسلامی ایران
وبسایت دکترمحمدمهدی اسماعیل پور
"در این راه منزل اول دل دادنست و منزل دوم شکرانه را جان بر سر نهادن"
سیف الدین باخرزی عارف قرن هشتم

این وب سایت تخصصی، به تبیین علم آسمانی و دیرینه ی عرفان اسلامی -که خوشبختانه چند سالی است به محیط های علمی و پژوهشی کشور راه پیدا کرده است - می پردازد

فرهیخته ی گرامی خواهشمند است 1- برای مشاهده ی بهتر متن ها از مرورگر فایر فاکس یا گوگل کروم استفاده کنید
2- چنانچه مایل به دریافت پاسخ پرسش های خود هستید ، نظرتان را به صورت خصوصی ارسال نفرمایید
3- و در صورتی که قصد دارید ایمیل تان توسط سایر کاربران رویت نشود ، گزینه ی نمایش ایمیل را تیک نزنید .
بایگانی
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

فرق عرفان عملی با اخلاق عملی در تمایز عرفان نظری از اخلاق نظری نهفته است؛ زیرا عرفان عملی برای تحقّق ره‌آورد عرفان نظری است؛ چنان‏که خود زمینه‏ ساز تبیین مسائل آن نیز هست، ولی اخلاق عملی برای تحقّق رهنمود اخلاق نظری است و با روشن شدن وجه افتراق عرفان نظری از اخلاق نظری، وجه امتیاز عرفان عملی از اخلاق عملی نیز روشن می‏گردد.

عرفان نظری، علمی فوق فلسفه است، زیرا درباره وجود مطلق (لابشرط مقسمی) مباحثی را مطرح می‏کند که عصاره مسائل آن درباره تعیّنات آن مطلق است نه خود آن و فلسفه درباره وجود بشرط لا (بشرط عدم تخصّص طبیعی، ریاضی، اخلاقی و منطقی) بحث می‏کند و چون وجود لابشرط که موضوع عرفان است، فوق وجود بشرط لا است که موضوع فلسفه است، در نتیجه، عرفان نظری فوق فلسفه خواهد بود و محور اثباتی آن، وحدت شخصی حقیقت وجود و حصر هستی در آن است و هرچه به نام جهان امکان نامیده می‏شود، "نمود" آن "بود" است، نه آنکه خود دارای "بودی" هرچند ضعیف باشد و تعیّنات اَسمایی و صفاتی، هر یک در عین آنکه ظهور آن هستی محض است، حجاب شهود آن نیز خواهد بود، اما عرفان عملی، جهاد و اجتهاد برای شهود وحدت شخصی وجود و تعیّنات آن بوده و شهودِ نمود بودن جهان امکانِ بدون بهره از بودِ حقیقی (هر چند به نحو رابط) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۲ ، ۱۰:۳۵
مدیر سایت

5. تمایز در غایت
غایت در علم اخلاق، حفظ سلامت روحی یا درمان بیماری‌های آن و انسان‌سازی است تا به‌این وسیله، فردی باتقوا، وارسته، عادل و فضیلت‌مند تربیت شود و این حدّ اخلاق است، اما هدف و غایت در عرفان، این نیست، بلکه عارفان انسان‌های باتقوا، عادل و فضیلت‌مندی هستند که به بهشت، دوزخ و محاسبه قیامت معتقدند، ولی می‌کوشند بهشت و دوزخ و حقیقت دیگر امور را به دیده جان، شهود کنند. کسی که به این مرحله برسد، وارد حوزه عرفان شده است.

اخلاق را می‌توان مقدمه و طلیعة عرفان دانست. عرفان برای آن است که انسان به جایی برسد که بوی بد گناه و رایحه خوش بهشت را استشمام کند، اما در اخلاق لازم نیست تعفّن غیبت، غذای حرام و دیگر امور حرام را استشمام کند، بلکه اگر با توجه به شواهدی بفهمد که فلان کار مشکوک است و احتیاط کند، کار اخلاقی انجام داده است. به این ترتیب، میان شهود عرفانی و فضیلت اخلاقی، "تفاوت از زمین تا آسمان است" و این دو علم، اصالتاً و غایتاً دو رشته مستقل و دو مبحث با مبانی متفاوت هستند.

در عظمت عرفان باید گفت که هیچ دانشی به گَرد آن نمی‌رسد و همه علوم وامدارش هستند و در پرتو آن معنا و روح می‌یابند. عرفان، علمی است که همه بودها را نمود و همه حقایق را مشهود می‌نماید. عرفان، هستی را از ماسوا می‌شوید و کسوت سرابی بر عالم می‌پوشاند. تنها "وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابا"نیست، بلکه "سُیِّرَتِ الْسَموات وَالْأرضْ وَما فیهِنّ فَکانَتْ سَرابا" است.

تنها آن شخصِ واحد و آن احدِ صمد است که هستی، عین او و وجود، تار و پود اوست. عرفان، نزدیک‌ترین علم به قرآن است و بر جستجوگر ظهور حقایق قرآنی بایسته است که ساغر عرفان را به مِیِ قرآن بیاراید تا آن‌ جام پرده‌نشین، آن مِیِ اَلَسْت را شاهد بازاری کند.

رسول گرامی اسلام(ص) در پاسخ کسی که درباره "احسان" پرسیده بود، معنای سومی از احسان عرضه فرمودند که می‌توان آن را توضیحی برای غایت عرفان دانست؛ چرا که احسان، گاهی به معنای "کار خوب کردن" و گاه به معنای "اعطای چیزی به دیگری" است، اما پیامبر اکرم(ص) در چیستی احسان فرمودند: "أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ‏".این برداشت خاص و پرمغز از احسان، در حیطه اخلاق نمی‌گنجد، بلکه با عرفان مرتبط است؛ یعنی احسان به این معناست که وقتی می‌گویی "إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ" گویی خدا را می‌بینی. چنین جایگاهی را مقام "کأن" گویند. از این مقام برتر، مقام "أن" است که حضرت امیر(ع) دربارة آن فرمودند: من کسی نیستم که خدای نادیدنی را بپرستم: "مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ".

عرفان در جایی است که انسان می‌خواهد مشاهده کند و سخن از شهود و یافتن طعم ایمان و استشمام بوی بهشت و شنیدن نعره‌های دوزخ است. بر همین اساس، عرفا معتقدند که وقتی انسان به قلّه عقل می‏رسد، باید آن را سکّوی پرواز به منطقه عشق قرار دهد و در آن نایستد و این همان معنای "جهاد اکبر" است. از سوی دیگر، گروهی از کسانی‌که در سطوحی از اخلاق قرار دارند و نیز واعظان و معلمان اخلاق، تهذیب نفس و تلاش برای زاهد، متّقی، عادل و وارسته شدن را جهاد اکبر می‏دانند؛ در حالی که این جهاد اوسط است.

عادل شدن و عمداً گناه نکردن، آغاز راه و شرط ورود به آزمون جهاد اکبر است، نه خود جهاد اکبر! آنجا مصاف سبقت گرفتن عشق بر عقل است؛ عقل دلیل می‏آورد که بهشت و دوزخ هست، ولی عشق آنها را کافی نمی‏داند و برای خود دلیل و باور ویژه دارد. عشق می‏خواهد هم ‏اکنون که در دنیاست، حقایق را مشاهده کند و دوزخ را ببیند: "کَلاّ لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقین، لَتَرَوُنَّ الجَحیم"؛اگر اهل یقین باشید، در همین دنیا دوزخ را می‏بینید. این همان شهود است.
بنابراین علم اخلاق برای پرورش مجاهد نستوهِ جهاد اوسط است تا از کمند هوا برهد و از کمین هوس نجات یافته و به منطقه امن قسط و عدل بار یابد و علم عرفان برای پرورش سلحشورِ مقاومِ جهاد اکبر، تا از مرصاد علم حصولی و رصد برهان عقلی رهایی یابد و از محدوده تاریک مفهوم و باریک ذهن ‏رهیده، به منطقه‏ای به مساحت بیکران باریابد و از طعم شهود، طرفی بندد و از استشمام رایحه مصداقِ عینی متنعّم شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۷
مدیر سایت

2. تفاوت در موضوع
بنابر مشرب اهل تحقیق و عرفان که ممحّض در حکمت اُنسی هستند نه متأخرین از مشّاء که گرفتار حکمت بحثی گشته‏ اند، عرفان عملی همان سیر و سلوک انسان است که مربوط به عقل عملی بوده و در آن سخنی از تصوّر و تصدیق یا قضیّه و قیاس نیست. آنچه راه این عمل را تبیین می‏کند، دو علم است: عرفان نظری و علم اخلاق. از این دو، اوّلی از علوم کلّی، بلکه کلّی‏ترین علم است، امّا دیگری در ردیف علوم جزیی قرار دارد؛ زیرا موضوع علم اخلاق، تهذیب نفس و قوای آن است و جایگاه آن پس از اثبات اصل نفس و قوای آن قرار دارد؛ از این رو نخست باید اصل نفس و تجرّد آن و همچنین قوای نفسانی و تجرّد برخی از آنها اثبات شود و در مرحله بعد، علم اخلاق در کنار دیگر علوم جزیی درباره چگونگی تهذیب نفس و تعدیل قوای آن بحث می‌کند، امّا عرفان نظری فوق همه علوم و از جمله، فوق فلسفه الهی است؛ زیرا موضوع آن اعم از موضوعات همه علوم است و هر علمی که موضوع آن چنین باشد، برترین علم خواهد بود.

خلاصه آنکه موضوع عرفان نظری "موجود بما أنّه موجود" است؛ بدون اینکه به هیچ قیدی حتی "قید اطلاق" مقیّد گردد و موضوع فلسفه کلّی "موجود بشرط الاطلاق" و عدم تقیّد به قید طبیعی، ریاضی، منطقی و اخلاقی است و عصاره این اطلاقِ قسمی، همانا تقیّد به اطلاق و اشتراط به عدم تقیّد به طبیعی و مانند آن است.
با این بیان، همه نقدهای تصریحی یا تلویحی حل خواهد شد؛ زیرا اولاً تمایز موضوع عرفان نظری و فلسفه روشن می‏شود؛ و ثانیاً تمایز
این دو علم از هم واضح می‏گردد؛ و ثالثاً اعمیّت عرفان نظری از فلسفه از لحاظ طبقه‏بندی علوم معلوم می‏شود.

3. تمایز روشی
علوم انسانی از لحاظ روش، به شهودی، برهانی، نقلی و تعبّدی تقسیم می‏شود. آنچه با شهود دل پدید می‏آید، "عرفان" و آنچه با برهان عقل حاصل می‏شود، "حکمت" و "کلام" و آنچه با نقل به دست می‏آید، "سیره" و "تاریخ" و آنچه با تعبّد کسب می‏شود، "فقه" نامیده می‌شود.

دین مبین اسلام نیز این سه روش را برای نیل به معارف امضا کرده است: راه تفکّر عقلی، راه شهود قلبی و راه تعبّد و تقلید ایمانی؛ اما راه سوم در حقیقت، متّکی بر یکی از دو راه دیگر است. از سوی دیگر، راه شهود قلبی، گرچه عمیق‌تر و نافع‌تر است ـ زیرا راهی است که علم و عمل در آن متّحدند و اندیشه و باور، قرین هم‌اند و هرگز علم بی‌عمل و فکر بدون ایمان و باور در آن نیست ـ اما همگان به‌ آن دسترسی ندارند؛ برخلاف اخلاق عملی و پذیرش موعظه حَسَن و نظایر آن که در دسترس همگان قرار دارد. با این همه، راه تفکّر عقلی در سطوح گوناگون، عمومی‏ترین راه اسلام است که هم جمهور جوامع بشری به آن دعوت شده‌اند، هم دسترسی توده مردم به آن ممکن است.

4. تفاوت در مسائل
موضوع و مسائل علم اخلاق، نفس و تهذیب شئون نفس، شناخت فضایل و رذایل آن، راه تحصیل فضایل و پرهیز از رذایل و مانند آن است. اصل وجود نفس و تجرد آن و شئون و قوای ادراکی و تحریکی‏اش در فلسفه ثابت می‏شود؛ آن‏گاه در علم اخلاق درباره کیفیت تخلّق وی سخن به میان می‏آید.

در اخلاق، انسان متخلّق به فضایل می‏شود و واجبات را انجام می‏دهد و مستحبات را ترک نمی‏کند و نیز از حرام پرهیز، و مکروهات را ترک می‏کند و برای رضای خدا کار و تلاش می‏کند، ولی همه این‏ها در محور تهذیب نفس است، امّا در عرفان چنین نیست؛ زیرا:

اوّلا ً، عارف تلاش و کوشش دارد که واحد حقیقی، یعنی خدای سبحان و جمال و جلال او را مشاهده کند و توحید ذاتی و توحید اوصاف و افعال و آثار را ببیند.

ثانیاً، عارف از حدّ تهذیب نفس می‏گذرد؛ زیرا تهذیب نفس از پله‏های سکّوی پرواز عارف است؛ یعنی عارف، زمانی در سکّوی پرواز قرار می‏گیرد که متخلّق به اخلاق خوب بوده و با تهذیب نفسْ تزکیه شده و واجبات و مستحبات را انجام داده باشد.

ثالثاً، همان‏گونه که عرفان، برتر از فلسفه است و اخلاق پایین‏تر از آن، عارف نیز برتر از فیلسوف است و متخلّق نیز پایین‏تر از فیلسوف؛ البته در صورتی که فیلسوف، الهی و عالم با عمل باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۲ ، ۱۰:۱۵
مدیر سایت

  در میان مباحث علمی در خصوص تفاوت این دو علم جامع ترین و رضایت بخش ترین مباحث از آن استاد جوادی آملی است که طی چند بخش تقدیم علاقه مندان می شود .بدون تردید میان علم اخلاق که از ملکات نفسانی سخن می‌گوید با عرفان که از معرفت نفسانی بحث می‌کند، تفاوت است و نمی‌توان این دو علم را به یک معنا اخذ کرد؛ به همین جهت در تقسیم بندی علوم برای این دو علم جایگاه ویژه‌ای قائل شده‌اند.

یکی از تقسیم‌بندی‌های علوم در اسلام، تقسیم آن به علم‌الابدان و علم‌الادیان است: "العِلمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیَانِ وعِلْمُ الْأَبْدَانِ". برخی افراد ساده‌اندیش و خوش‌باور پنداشته‌اند که علم‌الابدان ویژه اطبّا و طبیعی‌دانان و علم‌الادیان مخصوص فقها، متکلّمان، حکما و علمای اخلاق است، اما بزرگانی که راه اخلاقی را طی کرده‌اند، معتقدند که ممکن است طبیبی علم‌الادیان داشته باشد و فقیه یا دانشمند علوم انسانی، علم‌الابدان!

توضیح اینکه اگر علم را به لحاظ هدف تقسیم کنیم نه موضوع، مواد و مسائل آن، چه بسا طبیبی علمش را "خالصاً لوجه الله" بیاموزد و "صادقاً" به کار بندد؛ یعنی وقتی بر بالین بیماران بی‌بضاعت حاضر می‌شود، با نگرش دنیا طلبانه طبابت نکند که در این صورت، او علم‌الادیان دارد نه علم‌الابدان؛ گرچه موضع کارش بدن است! در مقابل، ممکن است فقیهی به دنبال مرید‌ پروری و امثال آن باشد که در این صورت، او علم‌الابدان دارد نه علم‌الادیان؛ گرچه موضوع بحثش دین است! پس منویات عالِم می‌تواند در انجام عملی و آثار علمی نقش داشته باشد و مؤثر واقع شود؛ به حدّی که ملاک و معیار علوم را متمایز سازد.

در باب نسبت میان اخلاق و عرفان با فلسفه نیز می‌توان گفت که علم اخلاق (از زمان مرحوم بوعلی تا کنون) زیر مجموعه فلسفه بوده است که در حکمت عملی از آن بحث می‌شد، اما عرفان، فوق فلسفه است؛ یعنی در اخلاق، از مجرّد بودن روح، شئون آن، سلامت و مرض نفس، حیات و ممات قلب، صحّت و سقم دل و راه‌های درمان بیماری‌ها و رذایل و روش‌های کسب فضایل (براساس اصالة‌الماهیه یا اصالة‌الوجود یا تشکیک وجود) بحث می‌شود. پس در مجموع می‌توان موارد ذیل را در تمایز اخلاق و عرفان، برشمرد:

1. تفاوت در مبادی
در نگاه نخست، مبادی و پیش‌فرض‌های اخلاق با بسیاری از علوم دیگر همچون فقه، حقوق و... یکسان است، اما وقتی قدری فراتر رویم، مرزهای آنها را جدا خواهیم یافت؛ زیرا اخلاق، در قلمرو بایدها و نبایدها بحث می‌کند و از هست‌ها و نیست‌ها استمداد می‌گیرد.
اساسی‌ترین مطلبی که می‌تواند به صورت ریشه‌ای، سفره‌ای عام و وسیع برای همه علوم نظری باشد، "اصل تناقض" است: "الموجود والعدم لا یجتمعان ولا یرتفعان"، اما چنین اصلی و به‌این گستردگی در حکمت عملی، فقه و اخلاق وجود ندارد؛ با این حال می‌توان مسئله "حسن عدل و قبح ظلم" و امثال آن را از پیش‌فرض‌های اخلاق دانست که همه مسائل اخلاقی باید به این‌گونه اصول بدیهی اخلاقی ختم شوند. به این معنا که هرگاه در فروع فضایل و رذایل اخلاقی تردید شود، باید آنها را به اصل "حسن عدل و قبح ظلم" که یکی از امهات و اصول اخلاقی است، برگرداند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۳:۱۵
مدیر سایت


الهی ! خلق تو شکر نعمت های تو کنند ، من شکر بودن تو کنم ، نعمت ، بودن توست .

الهی ! خوشی با توست ، اشارت به بهشت می کنی ؟

الهی ! اگر قصه ی اندوهگینان بر تو خوانم ، آسمان و زمین خون گریند !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۶
مدیر سایت

در منی سر می تراشیم. یعنی زیبایی ظاهری را به زمین می ریزیم و به اصطلاح ترک می کنیم. این کار سنبل این است که آماده ایم که در راه خدا سر بدهیم، ریختن مو که جای خود دارد. باز در منی قربانی می کنیم، یعنی در واقع امیال و آرزوها و تعلقات دنیوی را قربانی می کنیم. اگر ابراهیم(ع)، اسماعیل اش را قربانی می کند ما بایستی ببینیم اسماعیل ما کیست؟ تعلق خاطر ما غیر از خدا کیست؟ تا او را قربانی کنیم. در نهایت عزیزترین چیزی که همه ما داریم و آخرین حبی که همه داریم حب النفس است که این حب نفس را باید قربانی کنیم و از دل بیرون ببریم، لذا روز عید قربان، قربانی کردن خود است. شد عید قربان جان من برخیز و کن قربانیم/ بر گرد سر گردان مرا تا چند سرگردانیم. یعنی اینجا ما از خود می گذریم، در این سرزمین منی که سرزمین آرزوست، و کشته حق می شویم.

 به قول احمد جام «گر بر سر کوی عشق ما کشته شوی/ شکرانه بده که خون بهای تو منم. که خدا فرمود که «من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته: هر کس عاشق من شود، عاشقش می شوم و هر کس که من عاشقش شوم، او را می کشم و هر که را که من کشتم، خون بها و دیه اش بر گردن خون من است.» با موفقیت در منی، دومرتبه فرد می تواند وارد مکه شود و اعمال مکه را انجام دهد و طواف کند و سعی بین صفا و مروه داشته باشد و با ترک دنیا به خدا برسد.

 از مسائل مهم حج، پیوند حج با باطن دین که ولایت یعنی معصومین(ع) هستند، است. ائمه اطهار(ع) بقیع و حضرت فاطمه زهرا(س) و پیامبر(ص) را زیارت می کنیم که فرمودند: «تمام الحج بزیارتنا» اینکه قرآن فرمود: «وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ»، حج را تمام کنید. زیارت اولیای خدا تمام حج است و در واقع این زیارت میکده عشق است. به تعبیر حافظ :ثواب روزه و حج قبول آن کس برد /که خاک میکده عشق را زیارت کرد.

ان شاء الله خداوند به همه ما توفیق دهد که این سفر روحانی نمایش کامل از سلوک معنوی است که عرفا گفتند؛ مراحل سلوک، همراه که باشی، چه کسی دستگیرت باشد، سلوک بدون معرفت نمی شود؛ در عرفات، در مشعر، سلوک باید توأم با کسب معرفت باشد بدون عشق نمی شود. بدون جهاد نمی شود منتها باید همه چیز را در دست خدا دید و در خودمان نبینیم. گرچه وصالش را نه به کوشش دهند/ هر قدر ای دل که توانی بکو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۰۸:۵۱
مدیر سایت

پس از اینکه عمره تمتع را انجام دادیم آن وقت باید از مکه و حرم خدا خارج شویم، گویا هنوز مانده و می باید مرحله دیگری از حرم بیرون برویم، آنقدر توقف کنیم تا به اندازه لازم برسیم تا دومرتبه بتوانیم وارد شویم. در این توقف سه موقف هست؛ وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، وقوف در منی. همان طور که از اسمشان پیداست در عرفات بحث عرفان و معرفت است. در مشعر بحث شعور و علم است و منی، سرزمین آرزوهاست. منتها این توقفهای سه گانه گفتند مثل اینکه میت را که سه بار به زمین می گذارند و دوباره بر دوش می گذارند قبل از اینکه وارد قبر و سرزمین نهایی خودش شود ما هم سه تا توقف داریم در عرفات، مشعر و منی.

 با کسب معرفت، کسب شعور در سرزمین آرزوها که منی باشد ما آرزوهای خودمان که آرزوهای دنیوی است قیچی و آنرا رمی می کنیم یعنی همه مسائل نفسانی خودمان را رمی می کنیم.

 سه تا جمره وجود دارد: جمره اُولی، جمره وسطی و جمره عقبی. این سه جمره، سنبل نفس انسان است که سه مرحله اماره و لوامه دارد. ما هر سه نفس را می کوبیم و می زنیم تا از این نفسها بگذریم و به نفس مطمئنه برسیم. نفس بسیار پیچیده است و مبارزه با نفس خیلی دقیق و ریز است، لذا سنگ ریزه هایی که جمع می کنیم را باید با دقت بزنیم و متوجه باشیم که این سنگ به هدف خورده است. هر شبی که در منی بیتوته، توقف و راز و نیاز دارید روز آن باید این سه جمره را انجام دهید. یعنی این کار هر روز باشد و هفت سنگ بزنید که در مجموع هفتاد سنگ باید بزنیم و ببینیم که به هدف برخورد کرد. یعنی نفس پیچیدگیها و فریب کاریهای فراوانی دارد که در مبارزه با او دقت زیادی لازم است. به قول مولانا، نفست اژدرهاست او کی مرده است/از غم بی آلتی افسرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۰۸:۴۷
مدیر سایت

وقتی که به اطراف خانه می آئیم و طواف می کنیم طواف یعنی دور می خوریم، گردش است و سمت چپ بدن خود را به سمت کعبه می دهیم یعنی قلب ما به سوی کعبه است. در واقع باطن بیت الله، قلب مؤمن و انسان کامل است یعنی اگر که خدا خانه ای دارد که از گل و خیلی هم ساده است. ساده ترین شکل خانه، کعبه است که هیچ معماری پیچیده ای ندارد اما در این سادگی ظاهر از ما می خواهند که توجه به هیچ چیز دیگر نداشته باشیم. غیر از خود خدا به هیچ چیز توجه نداشته باشم و خدا را در قلب بیابیم. باطن طواف است که قلب را از غیر خدا ساحر می کنیم یعنی ما اصلا در محرمات غیر خدا را ترک می کنیم و خود خدا را می خواهیم. در این طواف ما هفت دور اطراف کعبه، می چرخیم(می گردیم). به تعبیر عرفا هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. یعنی از مراحل مختلف قلب و نقد؟ عبور می کنیم تا آن هفت مرحله را طی می کنیم تا به روح برسیم و به خود خدا بحث آخر و آخرین مرحله هفت شهر عشق عرفاست که اینجا هم که هفت دوری که داریم به تعبیر عرفا اشاره به همان مراحل دارد. بعد ما از مسجدالحرام کنار می آئیم، منتظر سعی بین صفا و مروه هستیم.

 صفا و مروه جزء مسجد نیست بیرون از مسجدالحرام محسوب می شود سعی و هفت بار رفت و آمد می کنیم. در گردش آغاز و پایانش معلوم نیست. این حیرت است. این نوسان است که می رویم و بر می گردیم و باز بر می گردیم. این نوسان یعنی گمشده ای داریم که برای رسیدن به آن گمشده در یک نوسان و رفت و آمدی هستیم که بین خوف و رجاء، که از خوف به رجاء و از رجاء به خوف می آئیم یا نوسانات دیگری که در جای خودش بین عرفا بحث شده که ما از صفا به مروه و از مروه به صفا دنبال چه می گردیم؟ هر کس دنبال گمشده خودش می گردد. بیرون خانه خدا انتظار می کشد که چه زمانی به او اذن می دهند که دومرتبه وارد شود. این آمد و رفت یعنی ملازم در خانه خدا بودن است. آقایان هروله می کنند یعنی تکیدن، یعنی انسان خودش را در این مجموعه گم می کند. همه یک رنگ هستند و هیچ کس از هیچ کسی امتیاز ندارد ولی مردها برای اینکه تکبرشان ریخته شده جایی هست که هروله می کنند یعنی حالت تکبر و غرورشان را به روی زمین می ریزند، البته همان کبری که برای مردان نادرست است برای بانوان خویشتنداری و طمأنینه ای که حالت کبر زنانه را داشته باشد برای آنها آن لازم است. بنابراین آنها هروله ندارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۰۸:۳۹
مدیر سایت

در جریان اسرار حج، ابتدائا میقات سر راه حج گزار است. می توانیم بگوئیم که میقات وقت یا مکان ملاقات است یعنی ما قراری با خدا داریم که می خواهیم وارد حرم الهی شویم، خدا هم صدا زده و دعوت کرده، همان طور که به ابراهیم(ع) در قرآن فرمود: مردم را صدا بزن یعنی مؤذن ابراهیم است که ما می خواهیم به سرزمینی برویم که ابراهیم(ع) و بعد حضرت ختمی مرتبت(ص) منادی ما هستند تا وارد این سرزمین شویم ولی این حریم احترامی دارد که ما نمی توانیم سرزده وارد شویم اینکه فرمود: «سرزده وارد مشو، میکده حمام نیست.» در این میکده الهی باید در جایی توقف کنیم که به آن میقات می گویند. در میقات سه کار انجام می دهیم اول اینکه لباس دنیا را بیرون می ریزیم و لباس آخرت را به تن می کنیم که پارچه ای که به اصطلاح کفنی و سفید است و از هرچه رنگ دنیا و منیت دارد جدا می شویم و به بی رنگی پیش می رویم، لذا ما لباس آخرت را به تن می کنیم به یاد می آوریم عرصه قیامت را که نفخ صور می شود و ما را صدا می زنند و ما به سمت خدا حرکت و کوچ می کنیم. بنابراین حج جلوه ای از جریان آخرت است.

 بعد ما به خدا لبیک می گوئیم؛ لبیک یعنی بله! شنیدم! آمدم! مثل کسی که معشوقش او را صدا زده و او نمی داند که چگونه به سمت معشوق بیاید و به اصطلاح دست و پای خود را گم می کند، منتها اینجا که در جریان میقات می رسیم بالاخره می خواهیم ببینیم حرمی که آن همه احترام دارد ما شایستگی حضور در آنجا را داریم. آیا ما آنقدر پاک شدیم که اجازه بدهند ما وارد این حریم شویم، اینجاست که به قول «عراقی» ما باید تأملی بکنیم که گفت: به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند/ که برون در چه کردی که درون خانه آیی. لذا ما ببینیم که بیرون چه کردیم آیا اهل شدیم و می توانیم وارد حرم امن شویم. از امام سجاد(ع) روایت شده که وقتی به میقات می رسیدند، وقتی می خواستند لبیک بگویند تمام تن امام می لرزید و رنگ امام(ع) به زردی گرائیده بود و نمی توانستند لبیک را بگویند، در واقع در لبیک گفتن تأمل می کردند. سؤال کردند که چرا این گونه شدید؟ فرمود: می ترسم لبیک بگویم و ندا بیاید که «لا لبیک و لا سعدیک: «نه! به فرمانبرداری نایستاده‌ای و در اطاعت و خدمت نیستی»، این همان حرف عراقی است که می گوید: «برون در چه کردی که درون خانه آیی!» به هر حال اگر خداوند کمک کند و روسیاهی ما کنار گذاشته شود و جرأت کنیم که در محضر معشوق لبیک بگوئیم آن وقت وارد حرم و خانه می شویم. حرکت که می کنیم. بالا و پائین می رویم. توصیه شده که لبیک را همواره تکرار کنیم از تپه ای بالا می رویم لبیک بگوئیم پائین می آئیم، لبیک بگوئیم که من با سر و پا ، به طرف تو ای خدا، دارم می دوم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۰۸:۳۴
مدیر سایت

 

«حج» در لغت به معنای قصد کردن، طلب کردن و نیت کردن است. با وجود اینکه بحث نیت و قصد بسیار اهمیت دارد و جنبه باطنی حج است اما در ظاهر می توانیم بگوئیم حج، جامع همه عبادات است، یعنی شما هر کدام از عبادتها یک سری ویژگیهایی دارند که همه آن ویژگیها را می توان یکجا در حج بیابیم. مثلا نماز شامل یک سری راز و نیاز، ستایش و نیایش و اذکار، حرکات و سکنات است و در حج هم علاوه بر اینکه در طواف، نماز طواف داریم در بخشهای دیگر حج هم اذکار، نیایشها و ذکرهای مختلف وجود دارد.

 ماهیت روزه کف نفس و خویشتنداری و ترک است یعنی یک سری از کارها را انجام نمی دهیم نه اینکه یک سری کارهای را در روزه انجام می دهیم. در حج هم آنجا که محرم می شویم و محرمات احرام را حفظ و خویشتنداری می کنیم از یک مجموعه مسائلی که برای ما حرام است دوری می کنیم و از این جهت حج به روزه شباهت پیدا می کند. خمس و زکات مستلزم خرج کردن و پول دادن و صدقه دادن و گذشتن از مال است در قسمتهای مختلف حج هم در خود سفر حج و توشه و زاد سفر و هم در قربانی، خرج کردن و هزینه کردن وجود دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۶
مدیر سایت