۱۱ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۷
تفاوت اخلاق و عرفان(3)
5.
تمایز در غایت
غایت در علم اخلاق، حفظ سلامت روحی یا درمان بیماریهای آن و انسانسازی است تا بهاین
وسیله، فردی باتقوا، وارسته، عادل و فضیلتمند تربیت شود و این حدّ اخلاق است، اما
هدف و غایت در عرفان، این نیست، بلکه عارفان انسانهای باتقوا، عادل و فضیلتمندی
هستند که به بهشت، دوزخ و محاسبه قیامت معتقدند، ولی میکوشند بهشت و دوزخ و حقیقت
دیگر امور را به دیده جان، شهود کنند. کسی که به این مرحله برسد، وارد حوزه عرفان
شده است.
اخلاق را میتوان مقدمه و طلیعة عرفان دانست. عرفان برای آن است که انسان به جایی برسد که بوی بد گناه و رایحه خوش بهشت را استشمام کند، اما در اخلاق لازم نیست تعفّن غیبت، غذای حرام و دیگر امور حرام را استشمام کند، بلکه اگر با توجه به شواهدی بفهمد که فلان کار مشکوک است و احتیاط کند، کار اخلاقی انجام داده است. به این ترتیب، میان شهود عرفانی و فضیلت اخلاقی، "تفاوت از زمین تا آسمان است" و این دو علم، اصالتاً و غایتاً دو رشته مستقل و دو مبحث با مبانی متفاوت هستند.
در عظمت عرفان باید گفت که هیچ دانشی به گَرد آن نمیرسد و همه علوم وامدارش هستند و در پرتو آن معنا و روح مییابند. عرفان، علمی است که همه بودها را نمود و همه حقایق را مشهود مینماید. عرفان، هستی را از ماسوا میشوید و کسوت سرابی بر عالم میپوشاند. تنها "وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابا"نیست، بلکه "سُیِّرَتِ الْسَموات وَالْأرضْ وَما فیهِنّ فَکانَتْ سَرابا" است.
تنها آن شخصِ واحد و آن احدِ صمد است که هستی، عین او و وجود، تار و پود اوست. عرفان، نزدیکترین علم به قرآن است و بر جستجوگر ظهور حقایق قرآنی بایسته است که ساغر عرفان را به مِیِ قرآن بیاراید تا آن جام پردهنشین، آن مِیِ اَلَسْت را شاهد بازاری کند.
رسول گرامی اسلام(ص) در پاسخ کسی که درباره "احسان" پرسیده بود، معنای سومی از احسان عرضه فرمودند که میتوان آن را توضیحی برای غایت عرفان دانست؛ چرا که احسان، گاهی به معنای "کار خوب کردن" و گاه به معنای "اعطای چیزی به دیگری" است، اما پیامبر اکرم(ص) در چیستی احسان فرمودند: "أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ".این برداشت خاص و پرمغز از احسان، در حیطه اخلاق نمیگنجد، بلکه با عرفان مرتبط است؛ یعنی احسان به این معناست که وقتی میگویی "إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ" گویی خدا را میبینی. چنین جایگاهی را مقام "کأن" گویند. از این مقام برتر، مقام "أن" است که حضرت امیر(ع) دربارة آن فرمودند: من کسی نیستم که خدای نادیدنی را بپرستم: "مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ".
عرفان در جایی است که انسان میخواهد مشاهده کند و سخن از شهود و یافتن طعم ایمان و استشمام بوی بهشت و شنیدن نعرههای دوزخ است. بر همین اساس، عرفا معتقدند که وقتی انسان به قلّه عقل میرسد، باید آن را سکّوی پرواز به منطقه عشق قرار دهد و در آن نایستد و این همان معنای "جهاد اکبر" است. از سوی دیگر، گروهی از کسانیکه در سطوحی از اخلاق قرار دارند و نیز واعظان و معلمان اخلاق، تهذیب نفس و تلاش برای زاهد، متّقی، عادل و وارسته شدن را جهاد اکبر میدانند؛ در حالی که این جهاد اوسط است.
عادل شدن و عمداً گناه نکردن، آغاز راه و شرط
ورود به آزمون جهاد اکبر است، نه خود جهاد اکبر! آنجا مصاف سبقت گرفتن عشق بر عقل
است؛ عقل دلیل میآورد که بهشت و دوزخ هست، ولی عشق آنها را کافی نمیداند و برای
خود دلیل و باور ویژه دارد. عشق میخواهد هم اکنون که در دنیاست، حقایق را مشاهده
کند و دوزخ را ببیند: "کَلاّ لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقین، لَتَرَوُنَّ
الجَحیم"؛اگر اهل یقین باشید، در همین دنیا دوزخ را میبینید. این همان شهود
است.
بنابراین علم اخلاق برای پرورش مجاهد نستوهِ جهاد اوسط است تا از کمند هوا برهد و
از کمین هوس نجات یافته و به منطقه امن قسط و عدل بار یابد و علم عرفان برای پرورش
سلحشورِ مقاومِ جهاد اکبر، تا از مرصاد علم حصولی و رصد برهان عقلی رهایی یابد و
از محدوده تاریک مفهوم و باریک ذهن رهیده، به منطقهای به مساحت بیکران باریابد و
از طعم شهود، طرفی بندد و از استشمام رایحه مصداقِ عینی متنعّم شود.
۹۲/۰۸/۱۱