۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۳:۱۵
تفاوت اخلاق و عرفان(1)
در میان مباحث علمی در خصوص تفاوت این دو علم جامع ترین و رضایت بخش ترین مباحث از آن استاد جوادی آملی است که طی چند بخش تقدیم علاقه مندان می شود .بدون تردید میان علم اخلاق که از ملکات نفسانی سخن میگوید با عرفان که از معرفت نفسانی بحث میکند، تفاوت است و نمیتوان این دو علم را به یک معنا اخذ کرد؛ به همین جهت در تقسیم بندی علوم برای این دو علم جایگاه ویژهای قائل شدهاند.
یکی از تقسیمبندیهای علوم در اسلام، تقسیم
آن به علمالابدان و علمالادیان است: "العِلمُ عِلْمَانِ عِلْمُ
الْأَدْیَانِ وعِلْمُ الْأَبْدَانِ". برخی افراد سادهاندیش و خوشباور
پنداشتهاند که علمالابدان ویژه اطبّا و طبیعیدانان و علمالادیان مخصوص فقها،
متکلّمان، حکما و علمای اخلاق است، اما بزرگانی که راه اخلاقی را طی کردهاند،
معتقدند که ممکن است طبیبی علمالادیان داشته باشد و فقیه یا دانشمند علوم انسانی،
علمالابدان!
توضیح اینکه اگر علم را به لحاظ هدف تقسیم
کنیم نه موضوع، مواد و مسائل آن، چه بسا طبیبی علمش را "خالصاً لوجه
الله" بیاموزد و "صادقاً" به کار بندد؛ یعنی وقتی بر بالین بیماران
بیبضاعت حاضر میشود، با نگرش دنیا طلبانه طبابت نکند که در این صورت، او علمالادیان
دارد نه علمالابدان؛ گرچه موضع کارش بدن است! در مقابل، ممکن است فقیهی به دنبال
مرید پروری و امثال آن باشد که در این صورت، او علمالابدان دارد نه علمالادیان؛
گرچه موضوع بحثش دین است! پس منویات عالِم میتواند در انجام عملی و آثار علمی نقش
داشته باشد و مؤثر واقع شود؛ به حدّی که ملاک و معیار علوم را متمایز سازد.
در باب نسبت میان اخلاق و عرفان با فلسفه نیز
میتوان گفت که علم اخلاق (از زمان مرحوم بوعلی تا کنون) زیر مجموعه فلسفه بوده
است که در حکمت عملی از آن بحث میشد، اما عرفان، فوق فلسفه است؛ یعنی در اخلاق،
از مجرّد بودن روح، شئون آن، سلامت و مرض نفس، حیات و ممات قلب، صحّت و سقم دل و
راههای درمان بیماریها و رذایل و روشهای کسب فضایل (براساس اصالةالماهیه یا
اصالةالوجود یا تشکیک وجود) بحث میشود. پس در مجموع میتوان موارد ذیل را در
تمایز اخلاق و عرفان، برشمرد:
1. تفاوت در مبادی
در نگاه نخست، مبادی و پیشفرضهای اخلاق با بسیاری از علوم دیگر همچون فقه، حقوق
و... یکسان است، اما وقتی قدری فراتر رویم، مرزهای آنها را جدا خواهیم یافت؛ زیرا
اخلاق، در قلمرو بایدها و نبایدها بحث میکند و از هستها و نیستها استمداد میگیرد.
اساسیترین مطلبی که میتواند به صورت ریشهای، سفرهای عام و وسیع برای همه علوم
نظری باشد، "اصل تناقض" است: "الموجود والعدم لا یجتمعان ولا
یرتفعان"، اما چنین اصلی و بهاین گستردگی در حکمت عملی، فقه و اخلاق وجود
ندارد؛ با این حال میتوان مسئله "حسن عدل و قبح ظلم" و امثال آن را از
پیشفرضهای اخلاق دانست که همه مسائل اخلاقی باید به اینگونه اصول بدیهی اخلاقی
ختم شوند. به این معنا که هرگاه در فروع فضایل و رذایل اخلاقی تردید شود، باید
آنها را به اصل "حسن عدل و قبح ظلم" که یکی از امهات و اصول اخلاقی است،
برگرداند...
۹۲/۰۸/۰۶