گویند ابو حامد محمد غزالی آنچه را فرا می گرفت در دفترها می نوشت . وقتی با کاروانی در سفر بود و نوشته ها را یکجا بسته با خود برداشت در راه گرفتار راهزنان شدند . غزالی رو به آنان کرد و با التماس گفت این بسته را از من نگیرید دیگر هرچه دارم از آن شما . دزدان را طمع زیادت شد آن را گشودند و جز دفترهای نوشته چیزی نیافتند . دزدی پرسید که اینها چیست ؟ چون غزالی وی را بدانها آگاهی داد دزد راهزن گفت علمی را که دزد ببرد به چه کار آید . این سخن دزد در غزالی اثری عمیق گذاشت و گفت پندی به از این از کسی نشنیدم و دیگر در پی آن شد که علم را در دفتر جان بنگارد .