سماع عارفان در اندیشه ی آنه ماری شیمل - عرفان شناس آلمانی -
سماع یعنی پایکوبی و رقص عارفانه ی درویشان ، سماع در شعر مولانا به صور مختلف ظاهر می شود : نردبان آسمان است نردبانی که روح مشتاق و آرزومند می تواند از آن بالا رود و به پشت بامی که پرتو جمال معشوق زیبا در انتظار اوست درآید . اما سماع تنها یک حرکت عبادی مقید به زمان نیست زیرا سراسر کاینات به رقص و چرخیدن و گردیدن و پای کوفتن مشغول است . مولانا زنبوران را می بیند که در شعف سماع می رقصند و شکوه و جلال معشوق چندان بزرگ است که صدها تجلی کبریای الهی برای آن پایکوبی می کنند . جبریل همی رقصد در عشق جمال حق / عفریت همی رقصد در عشق یکی دیوه . حتی خود آفرینش ، رقص انگیخته از وجد آن موجوداتی است که اشتیاق به هست شدن دارند در حالی که هنوز در عالم نیستی هستند ابنان در نیستی ، خطاب خداوند را که می گوید " الست بربکم " می شنوند و به جهان هستی می شتابند و خود را در چرخ زدن های مستانه می افکنند و سپس به صورت گل ها و درختان متجلی می شوند .