۱۴ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۲۱
بشر حافی و عاشق
بشر حافی گوید از بازار بغداد می گذشتم یکی را هزار تازیانه بزدند که آه نکرد ! آنگاه او را به زندان بردند ، از پی وی برفتم پرسیدم این زخم بهر چه بود ؟ گفت از بهر آنکه شیفته ی عشقم ! گفتم چرا زاری نکردی تا تخفیف دهند؟ گفت معشوقم به نظاره بود! به مشاهده ی معشوق چنان مستغرق بودم که پروای آزار بدن نداشتم ، گفتم آن دم که به دیدار بزرگترین معشوق رسیده بودی چون بودی؟
۹۲/۰۵/۱۴