وبسایت دکترمحمدمهدی اسماعیل پور

عرفان اسلامی ایران
وبسایت دکترمحمدمهدی اسماعیل پور
"در این راه منزل اول دل دادنست و منزل دوم شکرانه را جان بر سر نهادن"
سیف الدین باخرزی عارف قرن هشتم

این وب سایت تخصصی، به تبیین علم آسمانی و دیرینه ی عرفان اسلامی -که خوشبختانه چند سالی است به محیط های علمی و پژوهشی کشور راه پیدا کرده است - می پردازد

فرهیخته ی گرامی خواهشمند است 1- برای مشاهده ی بهتر متن ها از مرورگر فایر فاکس یا گوگل کروم استفاده کنید
2- چنانچه مایل به دریافت پاسخ پرسش های خود هستید ، نظرتان را به صورت خصوصی ارسال نفرمایید
3- و در صورتی که قصد دارید ایمیل تان توسط سایر کاربران رویت نشود ، گزینه ی نمایش ایمیل را تیک نزنید .
بایگانی
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
۲۵ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۳۰

اسفار اربعه

 کتاب اسفار اربعه، همان شاهکار ماندگار و ارزشمند حکیم

صدرالمتألهین ملاصدرای شیرازى است که بروشنى سیماى

مکتب مستقل و منسجم او را ـ که بحق «حکمت متعالیه»

نامیده است ـ جلوهگر مىسازد. این مکتب نتیجه نبوغ و دانش

گسترده و تسلط این حکیم و فیلسوف بزرگ بر فلسفه اشراقى

و مشائى، کلام و عرفان و الهام گرفتن وى از قرآن مجید و احادیث

اهل بیت(ع) مىباشد و در عین حال آنرا بایستى ثمره شجره طیبه

حکمت دانست که قرنها پیش از او در ایران و بلاد اسلامى و نقاط

دیگر جهان وجود داشته و نشو و نما نموده است.

ملاصدرا خود، نام این کتابش را الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة

(الأربعة) گذاشته که پس از او این کتاب بیشتر بنام اسفار اربعه

معروف شده است و «حکمت متعالیه» را به مکتب این حکیم اطلاق

مىکنند که مظهر کامل آن همین کتاب است.

 تعبیر اسفار (جمع سَفَر بمعناى رهنوردى و سلوک و طى طریق

بسوى مقصدى خاص) را همانگونه که خود صدرالمتألهین در

مقدمه کتاب آورده، از اسفار اربعه روحانى (یا بتعبیر ملاصدرا:

اسفار عقلى) عرفا برگرفته است. وى در مقدمه کتاب مىگوید :

 

« واعلم أنّ للسلّاک من العرفاء والأولیاء أسفارآ أربعة:

أحدها السفر من الخلق إلى الحقّ،

و ثانیها السفر بالحقّ فی الحقّ،

والسفر الثالث یقابل الأوّل، لأنّه من الحقّ إلى الخلق بالحقّ،

والرابع یقابل الثانی من وجه، لأنَّه بالحقّ فی الخلق.

فرتّبت کتابی هذا طبق حرکاتهم فی الأنوار والآثار على أربعة أسفار...».

 

سفر اول گذار سالک از کنار مظاهر حق در عالم ماده است که

هم تجلّى است و هم حجاب، و نمىتوان از آن غافل بود و از طرفى

نمىباید پاى دل را بدان بست و تن باسارت داد، پس سالک

بایستى این تجلیات و مظاهر را که عرصه کثرات و پلکان رشد

و اعتلاى اوست زیر پا بگذارد و آیات الهى را در هر شکل و رنگ

از نگاه دل بگذراند و بسوى حق بشتابد که حق، ظل و نگاره و

آینه نیست، بلکه حقیقت محض و صاحب جمال اصلى است؛

و توحید افعالى را بچشم ببیند، که همه آنهمه کثرت، «مثنى و ثلاثا» بهم

مىپیوندد و سرانجام چیزى جز واحد نمىبیند و «لا موجود سواه» مىگوید.

سفر دوم وصول به بام معرفت است که خود ـ مانند اصل وجود ـ

جلوهها و پرده در پرده و پله در پله دارد و تجلیات صفات ذات

حق را از جمال و جلال گرفته تا صمدیت و احدیت طى مىکند و

پردههاى اسماء حسنى را مىشکافد تا به سراپرده اُمّ الأسماء

و کعبه دلها برسد و کتاب زرنوشت هستى را ورق بزند و بر سرّ قدر

واقف شود و بخلعت حکمت الهى مفتخر گردد و بار گران رسالت را

بر دوش خود ببیند و مأمور ابلاغ آن شود.

سفر سوم در عکس سفر اول است یعنى رو به خلق دارد اما

با یارى عصاى حق و چشمى که چشم حق است و حواسى

که همه حواس حق هستند و جز حق نمىبینند و نمىفهمند و

دلى که سراچه حق شده است. این بار کثرات را در عین وحدت

و خلق را در هاله حق مىبیند و چون به قضاى الهى و سرّ قدر

واقف شده است، هر چیز را جز در موضع خود نمىگذارد

(که نام آن عدالت است) و هیچ کلامى جز در جاى آن نمىگوید

(که نام آن حکمت است) و حاصلى جز فضیلت از آن نمىخواهد.

اما در سفر چهارم، عارف سالک از راه درازى رسیده است و

ارمغانى براى خلق از سوى خالق متعال آورده، با دیده خاراشکافِ

خود که از چشم حق مایه مىگیرد و از دریچه وحدت، همه اسرار

خلقت و رموز کثرت را بروشنى مىبیند و موضع هر چیز را مىداند

و خیر را از شر و نیک را از بد و سود را از ضرر مىشناسد، و از ابر زبان

او جز باران حکمت نمىبارد و جز برضاى حق گام برنمىدارد و

دست خدا در آستین مخلوق است.

آن سالک که بر همه چیز عالَم از انسان گرفته تا جماد، عشق مىورزید

امروز همه را از خود و خود را همه مىداند و به همه کس و

همه چیز خدمت مىکند، تلخ و شیرین و نوش و نیش و درد و

درمان براى او یکسان است و اگر رداى نبوت و رسالت هم بر

خلعت حکمت او افزوده شود به مرتبه پیامبرى رسیده است.

در این اسفار اربعه نه زمان شرط است و نه به مکان حاجت است :

(ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء).

 

صدرالمتألهین با توجه و با نظر به ویژگیهاى این چهار سفر،

کتاب حکمت متعالیه خود را در قالب این چهار مرحله سیر

عقلى نوشته است. گویى سفر اول کتاب اسفار از وجود آغاز

مىشود که اوّلیترین و بدیهیترین اشیاء است و پس از فراغ از

اثبات اصالت و ذومراتب (مُشکّک) بودن آن که خود، بدو دست

شهود و استدلال آنرا بدست آورده، بسوى ماهیت که ظلّ و

نماد آن است، مىرود و سپس از اوج و تعالى به زیر آمده و

با حکمت بحثى همراه مىشود و به احکام و احوال جوهر اشیاء

و پلکان قوه و فعل و وجود ناسوتى اشیاء و کشف پدیدهها و

حالات اوصاف حقایق موجودات مىپردازد تا مقدمهاى براى وصول به

شناخت جواهر آنان باشد و از اینرو به بررسى احوال معروف به

خواص ماده و از جمله حرکت ـ که ربطى بین حادث و قدیم و

ماده و معنى و اعراض و ذوات مىباشد ـ مىپردازد و حرکت در

جوهر را ثابت مىکند و از این رهگذر به پدیدهاى دیگر که در نفس

و ذهن مىگذرد و از عوارض موجود بما هو موجود است، یعنى علم

و اتحاد آن با عالم و معلوم که او آنرا اتحاد عقل و عاقل و معقول

مىنامد، مىرسد.

سرانجام که بخشى از احکام جوهر مىماند که همه چیز ارسطوئیان

و محور اندیشه آنان بوده آن گره را نیز بآسانى مىگشاید و با این

شش مرحله، سفر اول را پشت سر مىگذارد و پشت به مخلوق و

روى به خالق و آن وجود حقه حقیقیه مىآورد تا سفر فى الحق

را بیارى حق (بالحق) طى کند، یعنى آنچه را که به علم الیقین

طى سفر اوّل یافته بود، به عین الیقین ببیند و همچون صدّیقین،

وجود و وجوب حقتعالى را با خود او اثبات کند.

 در اینجا سفر دوم را نیز بپایان برده و وقت است که دست اندیشه

سالکان طریقت معرفت را بگیرد و از سماء ملکوت بسوى مخلوقى

بیاورد که در سفر اول موجوداتى ایستا و جامد و صامت بودند و

اکنون بروح ایزدى جان یافته و نفس نباتى و حیوانى و ناطقه را

دارا شدهاند و «بذکر حق در خروشند».

ملاصدرا مبحث نفس و فروع آنرا ـ که حکماى دیگر در ابواب طبیعیات

(حکمت طبیعى) مىآوردند ـ از طبیعیات بیرون آورده و در مباحث

الهیات و مابعدالطبیعه قرار داد و  بسبب پویاییی که در آن هست

رتبه آنرا از مباحث جواهر و اعراض و احکام ماهیت موجودات بالاتر

دانست، زیرا که شأن حیات و نام حىّ ـ که صفت خاص خداوند

متعال است ـ همین اقتضا را دارد.

سفر چهارم را عدّهاى همان مباحث موت و برزخ و معاد و

رجوع نهایى الى الله دانستهاند، اما چون این مطالب مربوط به مبحث

سیر و سفر نفس مجرد منفک از بدن و رجوع الىالله مىباشد، از

حوزه سیر و سلوک معنوى انسان حىّ و مستقر در زمین

(قبل از موت) که مقصود و مصطلح عرفاست خارج مىباشد، از اینرو

یا بحث موت و معاد را باید دنباله سفر سوم دانست و یا توجیهى

مناسب براى آن یافت.

حکیم ملاعلى نورى در شرح اسفار اربعه، سفر چهارم اسفار را،

پیش از سفر سوم و ضمن سفر دوم، دانسته زیرا سیر و سلوک

عارف که «فىالحق» است بسبب استلزام صفات حق به ظهور و

وجود مخلوقات، سیر در علّت، مساوق سیر در معلول

«و سیر الى الخلق» است، چون لامحاله سالک، مخلوق را با

تمام کثراتش از دیده تکبینى حقیقة الوجود و اصل الوجود و با توجه

به مقام واحدیت و فیض منبسط مىبیند و تمایز و تقابلى نمىیابد

که اقتضاى مقام «جمع» و توحید صفاتى و افعالى مىباشد.

منبع : سایت بنیاد حکمت اسلامی صدرا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۲۵
مدیر سایت

اسفار اربعه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی